فلسفه های لاجوردی

یادداشت های من...

فلسفه های لاجوردی

یادداشت های من...

خانه تکانی

 امروز را خانه تکانی می کنم؛ تنهایی. یکی از اتاق ها تقریبا تمام شده است؛ شیشه ها را پاک کردم، پرده ها را شستم، گوشه و کنار را گردگیری کردم...، در تمام این لحظات، موسیقی همراه و همدم ام بود.

  پیش تر، پیشنهاد خواهرم و تعدادی  از نزدیکان را برای کمک کردن در خانه تکانی رد کردم. الان هم نشسته ام به خوردن شیر قهوه! قهوه ی اصلی که یکی از دوستان جان برایم آورده و عجب عطر و بویی دارد.

دلم برای هیراد خیلی تنگ شده است.

دیروز آخرین جلسه ی کارگاه داستان نویسی امسال بود؛ داستان تازه ام با عنوان «زیر درختان توت» را هفته ی پیش به استاد تحویل دادم و قرار شد بعد از عید سر کلاس بخوانمش.

  حالم را بد می کنند آدم هایی که ظاهری روشنفکرانه دارند، کتاب می خوانند، اما وقتی در جزییات رفتارشان دقیق می شوی، جز لجنزاری متعفن، هیچ نیستند. روشنفکرنماهایی که نگاه ناپاکشان را حتی از دوردست ها هم می توان دید. اگر این ها باسواد و منتقدند، حالم از هرچه امثالشان است به هم می خورد. در یک کلام: تفو بر این جماعت!!