می خواستم ترانه یی باشم
که بچه های دبستانی از بر کنند
دریا که می شنود
توفانش را پشتش پنهان کند
و برگ های علف
نت های به هم خوردن شان را
از روی صدای من بنویسند.
می خواستم ترانه یی باشم
که چشمه زمزمه ام کند
آبشار
باسنج و دهل بخواند.
اما ترانه یی غمگینم
و دریا، غروب
بچه هایش را جمع می کند که صدایم را نشنوند!
"شمس لنگرودی"
پ.ن:
این ترانه را با لهجه ی فارسی کرمانشاهی، خیلی دوست دارم؛
بشنوید! یاد قدیما؛ با صدای "بهرنگ جباریان"
http://opload.ir/downloadf-d1aa2eec21881-mp3.html
سلام اسماعیل عزیز، امیدوارم حال و روزت خووووب باشه.
در کنار شعر شمس لنگرودی عزیز، گوش دادن به ترانه پیشنهادیت حسابی سر ذوقم آورد و حظ بردم.
تقدیم به شما بیتی از حافظ
ای دل اندر بند زلفش از پریشانی منال
مرغ زیرک چون به دام افتد تحمل بایدش
شاد باشی.
سلام احسان عزیز!
دوست خوبم!
چه قدر حضورت به من انرژی می دهد؛ خیلی ممنونم که همیشه می خوانی. خوشحالم که این پست را پسندیدی.
سپاسگزارتم رفیق!
من هم امیدوارم حالت خوب باشد؛ سرزنده و شاداب باشی!
این بیت حافظ خیلی خوب بود؛ دستت درست!