فلسفه های لاجوردی

یادداشت های من...

فلسفه های لاجوردی

یادداشت های من...

آقای معصومی


از بین همه ی معلم هایی که داشته ام، نام چندتایشان سبزترم می دارد؛ یکی شان آقای معصومی، معلم پرورشی چهارم ابتدایی ام بود.

 آقای معصومی لاغراندام و قدبلند بود. لباس های ساده ای می پوشید. سبیلو بود. موهایش را یک وری شانه می زد و عینک فلزی بزرگی داشت.

 خیلی چیزها از او در خاطرم مانده است.

 مسابقه برگزار می کرد و جایزه اش را خودش می داد؛ در مسابقه ی انشانویسی از او یک کتاب جایزه گرفتم که مال خودش بود و هنوز هم آن را دارم؛ مجموعه ای طنز از قدیم تا جدید که آقای "میرخدیوی" آن را گردآوری کرده است و خیلی دوستش دارم.

 در آن سال در مسابقه ی سرود، با همه ی شایستگی مان، به خاطر این که داور اصلی، مربی مدرسه ی دیگری بود، آن ها اول شدند و ما دوم! خیلی ناراحت شدیم.

 چند روز بعد، دم غروب، در زدند و من در را باز کردم. با شلوار جافی و پا پتی رفته بودم دم در! یکی از اقوام بود؛ گفت:" آقای معصومی باهات کار داره." رنگم پرید! خانه شان آن طرف شهر بود. آقای معصومی، آن سوی تر در تاریکی ایستاده بود. پیش آمد و دست داد و احوالپرسی کرد. من با آن سر و وضع، مات و مبهوت مانده بودم. از حرف هایش فقط این حالی ام شد  که گروه داوری مسابقات سرود، برای دلجویی از گروه مدرسه ی ما، گفته اند که تک خوانشان را همراه گروهی که اول شده اند به اردوی استانی در کرمانشاه می برند و من باید فردا اول صبح دم مدرسه شان باشم... گفتم باشد، اما فردایش نرفتم! وقتی زنگ تفریح من را دید گفت:"چرا نرفته ای پس؟" فقط گفتم:"ببخشید." و او مثل همیشه لبخند زد و از نگاهم همه چیز را خواند.

 و از دلچسب ترین خاطراتم در آن سال رفتن به سراب گیان بود که در اردیبهشت ماه اتفاق افتاد و گیان در اوج زیبایی و شکوهش بود؛ آقای معصومی در کنار بچه ها ناهارش را خورد.

 قضیه ی مسابقات نقاشی را هم که پیش تر در همین وبلاگ آورده ام.

آقای معصومی هر کجا که هست، امیدوارم سرزنده و شاداب باشد و من بتوانم روزی دوباره ببینمش.

 

نظرات 5 + ارسال نظر
لبخند ماه سه‌شنبه 1 خرداد 1397 ساعت 15:15 http://Www.niloofaraaneh.blogsky.com

سلام.
چه خوش شاگردانی دارد آقای معصومی که نامش را به نیکی یاد میکنند.
موفق باشید همکار گرامی

سلام؛
خیلی خوش اومدین.
خوشحالم که یکی از همکاران زحمتکشم رو این جا می بینم.
محبت دارید.
امیدوارم رفتار من هم طوری باشه که شاگردهام ازم راضی باشن.
سپاس که وقت گذاشتین و خوندین.

بهامین پنج‌شنبه 27 اردیبهشت 1397 ساعت 22:02 http://notbookman.blogsky.com

شماهم معلم هستید؟؟
بدون شک شما هم معلم خوبی هستید
با چند پست و یادداشت های که از شما خوندم
مطمئنم شما معلم خوبی هستید

بله، معلم هستم.
خیلی ممنونم؛ محبت دارید.
سپاس!

بهامین پنج‌شنبه 27 اردیبهشت 1397 ساعت 17:18 http://notbookman.blogsky.com

بعضی از معلم ها همیشگی اند
و ماندنی در ذهن
از خوب بودنشان ناخواسته لب به خنده باز می شود:)

بله، همین طوره.
معلم های خوب، کم نداشته م.
امیدوارم شاگردهای خودم هم روزی از من به نیکی یاد کنند!
خیلی ممنونم که وقت گذاشتین و خوندین.

Baran یکشنبه 23 اردیبهشت 1397 ساعت 23:15 http://haftaflakblue.blogsky.com/

هرکجا هستند؛سلامت باشند و باشید

خدا نگه دارِ همه ی انسان های نیک باشه.
سلامت باشید.
ممنونم که خوندین.

فریبا یکشنبه 23 اردیبهشت 1397 ساعت 08:42

بعضی ها خاصند
می آیند و رد نمی شوند
می مانند

درسته،
گاهی ممکنه کسی رو حتی برای لحظه ای ببینی و همیشه در خاطرت بمونه؛ وای به این که برات محترم و عزیز هم باشه.
آقای معصومی در خاطر من و همه ی شاگردهاش، همیشه سبزه.
خیلی ممنونم که خوندین.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد