پوشکین را در نظر بگیر. گوگول را در نظر بگیر. هیچ کدام زیاد ننوشتند اما به زودی برای هر دو، یادبودها خواهند ساخت. گوگول برای هر صفحه ی چاپ شده ۱۰۰۰ روبل نقره مطالبه می کند، و پوشکین همان طور که خودت می دانی می توانست هرکدام از شعرهایش را به یک دنیا طلا بفروشد. اما شهرتشان، به خصوص شهرت گوگول، ثمره ی سال ها فقر و گرسنگی بود... رافائل سال ها نقاشی می کرد، اثرش را صیقل می داد... و نتیجه ی کار معجزه آسا بود: خدایان به دست او خلق می شدند. و ِرنه برای تکمیل هر تابلو یک ماه تمام زحمت می کشید...
از رُمانم خیلی راضی ام... البته نقص های وحشتناکی دارد... امیدوارم با رمانم کل اوضاع را درست کنم. اگر برنامه ام به نتیجه نرسد ممکن است خودم را دار بزنم. ... به تازگی مطلبی درباره ی شاعران آلمانی خوانده ام که از گرسنگی و سرما جان داده اند و در دارالمجانین مرده اند. تا به حال بیست نفرشان این چنین از دنیا رفته اند، و چه نام هایی! وجودم را وحشت فرو می گیرد...."
(از نامه ی داستایفسکی به برادرش میخائیل در مارس ۱۸۴۵، پس از نوشتن رمان مردم فقیر)
پولزونکوف و داستانهای دیگر، فیودور داستایفسکی، ترجمه ی رضا رضایی، نشر آمون، چاپ اول: ۱۳۷۱
سلام
جالب بود. در یک نامه دیگر از ایشان جملهای مشابه قریب به این مضمون خوانده بودم: «از اینکه داستانی که در دست نوشتن دارم عالی نباشد بیزارم... داستان متوسط به چه کار میآید؟»
نشان میدهد همواره چنین چیزی را پیش چشم داشته است.
درود حسین آقا،
سپاس بابت آوردن جمله.
نوشتن برای چنین بزرگانی، عرق ریزان روح بوده و چه نیک به ثمر نشسته.
خیلی ممنونم از حضورتون.
اجازه آقا؟! ما یک جمله از ایشان به یاد داریم که؛"اگر یک روز، یک ساعت، ناگهان همه چیز بخواهد به یک چیز تبدیل شود، برترین آنها مهر ورزیدن است."
سپاس از یاد آوری اش.
خیلی ممنون بابت آوردن این جمله.
سپاس از شما که وقت می ذارید و می خونید.