فلسفه های لاجوردی

یادداشت های من...

فلسفه های لاجوردی

یادداشت های من...

نخستین سینمایی که رفتم.


  پنج شش ساله بودم که برای نخستین بار به سینما رفتم...؛

  از شهرستان با پدرم به تهران آمده بودیم تا به برادرهایم سر بزنیم؛ یادم نیست چه فصلی بود، اما یادم می آید که تا تهران را با مینی بوس آمدیم.

  دو روز بیشتر در تهران نماندیم. یک روز با دوتا از برادرها و یکی از پسر عموها به سینما رفتیم. غروب بود. برای نخستین بار سینما رفتن را تجربه کردم؛ فیلم «تشریفات»ِ مهدی فخیم زاده بود. چیز زیادی از فیلم نفهمیدم! با این حال، فیلم برایم جذاب بود و سینما از آن جذاب تر! از سینما زیاد شنیده بودم. حالا انگار فرصتی پیش آمده بود تا شنیده هایم را یکی یکی محک بزنم....

  بیرون که آمدیم، هوا تاریک شده بود؛ مثل سینما که تاریک بود. رفتیم یک شیرینی فروشی و پاکتی شیرینی خریدیم – از آن پاکت ها که سالهاست خبری ازشان نیست! یک اسباب بازی فروشی هم رفتیم و یک اسلحه ی پلاستیکی هم برایم خریدند.

  از سینما تا محل کارشان را پیاده آمدیم؛ محل کارشان یک کارخانه ی کفش بود؛ هم محل کارشان بود و هم منزل و استراحتگاهشان. کارخانه در کوچه ی البرز بود؛ خیابان شاپور. همان کوچه ای که محسن مخملباف یکی از اپیزودهای «دستفروش» اش را در خانه ی نبش اش ساخته است – آن خانه هنوز هم هست. شام هم کباب بود با مخلّفات...!

  آن شب، چراغ ها که خاموش شد، تا دیر وقت بیدار بودم. به روزی که گذشت فکر می کردم؛ به سینما. به «تشریفات» و کاراکتر مهدی فخیم زاده در آن.... به نظرم آن شب، یک شب پر ستاره بود...!

  بزرگتر که شدم، نام آن سینما را دریافتم؛ سینما فلور...؛ نخستین سینمایی که رفتم. همان سینمایی که الآن سالهاست در خیابان ولی عصر، نبش چهار راه امیریه در خاموشی به سر می برد؛ آرام و ساکت...؛ انگار نه انگار که روزی مردم برای تماشای فیلم جلو اش صف می کشیدند...؛ انگار نه انگار که نام هنرپیشه ای را یدک می کشیده است...؛ و انگار نه انگار که هربار مردی سی و چند ساله از مقابل دربِ بسته اش می گذرد، یاد آن شب رویایی کودکی اش می افتد؛ یاد آن شب پرستاره...!



۱۶ آبان ۹۲
نظرات 3 + ارسال نظر
لبخند ماه پنج‌شنبه 30 آبان 1398 ساعت 13:00 http://Www.labkhand-moon.blog.ir

چقدر دلنشین است خاطرات کودکی
اسم سینما گفتید اسم یه هنرپیشه است. فلور؟؟

بله؛ ما با خاطراتمون زنده ایم و برعکس!
فلور از هنرپیشه های پیش از انقلاب بود.

خیلی ممنونم از حضورتون.

نیره پنج‌شنبه 30 آبان 1398 ساعت 00:46

من اولین فیلمی که دیدم گلنار بود که از طرف مدرسه ما رو بردن. یادش به خیر.

چه خوب!
فکر کنم فیلم گلنار برای خیلی ها یادآور خاطرات شیرین باشه.

خیلی ممنونم از حضورتون.

خانم سیب چهارشنبه 29 آبان 1398 ساعت 19:50 http://Khanomesib.blogsky.com

چه زیبا!

لطف دارید؛ خیلی ممنونم از حضورتون.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد