فلسفه های لاجوردی

یادداشت های من...

فلسفه های لاجوردی

یادداشت های من...

ابد و یک روز...


«ابد و یک روز» ، داستان خانواده ای از هم پاشیده است؛ فرو ریختنی که بیش از هرچیز، معلول شرایط اجتماعی زمانه ی خود است. ناتورالیسمی خشن که بی تعارف، به صورت مخاطب اش سیلی می زند. خانواده ای که در یک بافت سیاه محله ای قرار گرفته و از زاده شدن و به تبع آن، زیستن در این شرایط، ناراضی ست. بافتی که در فیلم شکل می گیرد در توجیه رئالیسم خشن آن، خیلی موثر عمل می کند.

بازی درخشان گروه بازیگران فیلم، از شاخص های مهم آن است؛ بازی برونگرای نوید محمدزاده در برابر بازی درونگرای پری ناز ایزدیار، تضادی ایجاد می کند که آشوب را از درون قاب به قلب مخاطب می کشاند. نوید محمدزاده عصیانگر ی ست که انگار گوش شنوایی برای حرف هایش نیست. عصیانگری که می خواهد همچنان برادری کند، اما نمی تواند. او از کارهای برادر بزرگ تر اش خبر دارد، از خواهران اش و از جمله سمیه (پری ناز ایزدیار) خبر دارد. بازیگری که بعد از سال ها که سینمای ما تحت تاثیر بهروز وثوقی گوزن ها بود، شمایل تازه ای از یک معتاد را در ذهن مخاطب حک می کند. فریاد های دلخراش او وقتی با اسلوموشن در قابی بزرگ همراه می شود، تاثیر اش چند برابر می شود. کارگردان به عمد در جاهایی که بازی او گرفته، مثل سکانس های دستگیری اش، دوربین را عقب نگه می دارد تا او  دست و پا بیندازد و فریاد بکشد.

پیمان معادی نیز سعی کرده بازی متفاوتی ارائه دهد و آن تصویری را که به واسطه ی فیلم هایی چون «درباره ی الی» و به ویژه «جدایی...» در ذهن مخاطب ایجاد کرده تغییر دهد و به نظرم تا حدود زیادی موفق به انجام آن شده است.

زن های فیلم، هریک به دردی دچار اند؛ مادر که رند تر است، درد جسمانی می کشد. خواهرها یا طلاق گرفته یا بیکار، و یا گرفتار فرزندان نااهل اند. سمیه اما مرکز ثقل خانواده و پناه و همدم همه ی آن هاست؛ برای نجات خانواده اش حتی حاضر به ازدواج با غریبه ای افغان، و ترک وطن می شود. فیلم اما داستان تشرف او نیز هست؛ در جایی که بقیه به شرایط تن داده اند، او نمی تواند زیر قولی که به برادر کوچک تر اش داده بزند، و این بار این بقیه هستند که باید سهم خودشان را به این زندگی بپردازند.

فیلم سعی کرده «کاراکتر» داشته باشد و هریک از شخصیت هایش تعریف شده باشند و به نظرم این کار را خوب انجام داده است. این شناخت با ظرافت در طول فیلمنامه ایجاد می شود، و همین، از دلایل اصلی کشش داستان تا به انتهاست. گفت و گو ها خوب، و لحن شان در خدمت بافت داستان است.

کارگردانی، فیلمبرداری، تدوین و موسیقی، همگی دست به دست هم داده اند تا یکدستی اثر، بیش از پیش شود.

نظرات 6 + ارسال نظر
Baran چهارشنبه 13 اردیبهشت 1402 ساعت 07:28

با سلام و به یانی تان باش،ئی پست و ئی پوستر؛ زور خاسِ.

درود و روژباش!
به مهر می بینید، زور سپاس له حضورتان.

هنوزیلدا یکشنبه 26 اردیبهشت 1395 ساعت 06:24

سلام اسماعیل خان
خیلی نقد خوبی بود.ممنون

درود و سپاس،
لطف دارید.
ممنون که هستید.

hamed چهارشنبه 22 اردیبهشت 1395 ساعت 04:53 http://mrx.blogfa.com

دیروز در راه نمایشگاه کتاب بودم که در مترو زنی چنان با تضرع و زاری گدایی می کرد
تو رو به امام حسین کمکم کنید
آقایون من محتاج به پول شمام
بچه ام مریضه
شوهرم معتاده
خرجی نداریم چیزی بخوریم
صاب خونه جوابمون کرده
که حد نداره اما واکنش مردم جالب بود نه تنها بهش کمک نمی کردن بلکه محکوم به دروغ گویی بدبختو می کردن بنظرم اینطور فیلم ها که به تعبیر زیبای شما رئال خشن هست جایگاهی میان مردم عادی ندارن و تنها مورد تشویق عده ای خاص از روشنفکران قرار می گیرن

درود حامد جان،
به نظرم این مقایسه درست نیست. جدا از این که به هرحال فقر در کشور ما مساله ی مهمیه، تکدی گری هم پسندیده نیست و واقعا اغلب این ها عضو باندهای بزهکار هستند.
دوم این که سینمای ما دست و پا شکسته به این معضلات می پردازه، و چاره ای هم نداره. چون دست و پاش رو بسته ن.
ضمن این که سینما وظیفه ش راه حل دادن نیست، هرچند می تونه این کار رو هم بکنه، بلکه نمایشگریه.
سپاس که می خونین.

N دوشنبه 20 اردیبهشت 1395 ساعت 14:05

فیلم جدایی را دوبار رفتم سینما، به دوباره دیدنش می ارزید. بعد خیلی فیلم ها بود که از سینما که بیرون می آمدم فکر میکردم به یکبار دیدنش هم حتا نمی ارزد. ابد و یک روز را اما، دوبار دیدم.
نقدتان عالی مثل همیشه. هرچند که یکجا با شما مخالفم. به نظر من پیمان معادی همان نادر جدایی است که معتاد شده و حالا ترک کرده... (بازی تکراری!)
شاد و تندرست باشید جناب بابایی

پیش از هرچیز، خوشحالم از بازگشت دوباره تان.
بله، همین طور است؛ فیلمی ست که دوست دارید دوباره تماشایش کنید، و ما را امیدوار می کند به زنده بودن سینمای این خاک.
لطف دارید. سپاس که همیشه نظراتتان را صریح می نویسید.

دل آرام دوشنبه 20 اردیبهشت 1395 ساعت 13:15 http://delaram.mihanblog.com

آقای بابایی چنان شیوا توصیف فرمودین که ندیده درد را در وجود و عمق روحم حس کردیم..
دردی که روز به روز در جامعه رو به افزونی ست ..
فقر ، فحشا ، اعتیاد ، طلاق ....

یاد شعار های تساوی حقوق و فقر و ضعیف کشی می افتم و به این می اندیشم که خدا بیامرز راست میگفت که باید فقر ریشه کن شود و فقیری نباشد چون ... بگذریم...

دست مریزاد . با وجودی که بیننده خوبی برای فیلم های ایرانی نیستم اما وقتی فیلم پر محتوای از طرف اهل فن معرفی می شود ترغیب میشوم ببینم. البته ببینم نه اینگه نگاه کنم... ببینم و عمیق شوم در فریاد های فیلم.

لطف دارید،
سپاس.
واقعا گفتن از چنین دردهایی ساده نیست و در بهترین حالت شاید بتوان با فاصله درباره ی آن ها گفت...، اما این فیلم به ویژه با بازی های خوب بازیگرانش، حداقل یک سیلی به مخاطب ش می زند.
سپاس که هستید.

جلبک خاتون پنج‌شنبه 16 اردیبهشت 1395 ساعت 09:43 http://zendegiejolbakieman.blogsky.com/

ترغیب شدم به دیدنش :))))

راستی!
من‌دو تا معذرت خواهی بدهکارم.
1.ادرس وبلاگتون رو گم‌کرده بودم اما خب الان دیگ لینک کردم.


2.روز مرد و البته پدر رو یادم‌رفت به شما تبریک بگم.....تبریک‌اقا...‌تبریک....از طرف ما مینی مستر بابایی رو ماچ کنین و باهاش کارتون ببینین هی :)))

درود و سپاس که می خونید و همراهی می کنید. گرفتاری های روزمره که تموم بشه، من هم فراغت بیش تری برای سر زدن به دوستان پیدا خواهم کرد.
اصلا نیازی به عذرخواهی نیست، این از مهر و بزرگواری شماست.
سپاس.
مطمئنم از تماشای «ابد و یک روز» پشیمون نخواهید شد.
هیراد هم سلام می رسونه!:))
این روزها درگیر «ماجراهای ماتر» ه!

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد