می خواهم خواب اقاقیاها را بمیرم
خیال گونه
در نسیمی کوتاه
که به تردید می گذرد
خواب اقاقیاها را بمیرم.
می خواهم نفس سنگین اطلسی ها را پرواز گیرم.
در باغچه های تابستان
خیس و گرم
به نخستین ساعات عصر
نفس اطلسی ها را پرواز گیرم.
حتا اگر
زنبقِ کبود کارد
بر سینه ام گل دهد-
می خواهم خواب اقاقیاها را بمیرم
در آخرین فرصت گل،
و عبور سنگین اطلسی ها باشم
بر تالار ارسی
به ساعت هفت عصر.
"احمد شاملو"
از «ابراهیم در آتش»
پ.ن:
تصویر، یک نقاشی ژاپنی ست.
بسیار زیبا بود
سپاس محدثه خانم،
خوشحالم که دوست داشتین.
زیبا بود
درود!
خوشحالم که دوست داشتید.
سپاس از حضورتون.
سلام
برای درک منظور نویسنده و شاعر آدم باید با بیانشان انس بگیره والا توفیق آدم در فهم منظور اندک خواهد بود.
راستش نیاز به کمک دارم در درک این شعر
درود حامد جان...
دل بده به شعر و احساس ت رو باهاش همراه کن؛ همین!
سپاس که همیشه هستی و می خونی.
شعریه که همه فصل ها وروزها میشه خوند اینو :)
به نظرم همین طوره؛ بی زمان هست این شعر.
سپاس که وقت می دارین و می خونین.
سپاس از حضورتون.