فلسفه های لاجوردی

یادداشت های من...

فلسفه های لاجوردی

یادداشت های من...

بوی زندگی!

روزهای یکشنبه با بچه های دوازدهم کلاس دارم.

زنگ اول، سر یکی از کلاس های انسانی که می روم، همزمان چند نفر دست و کاپشن به دماغ گرفته، با خنده از کلاس خارج می شوند. شیمیایی زده اند!

یکی شان می گوید:"آقا کلاس نرید!"

 توی کلاس صدای خنده ها بلند است؛ یکی پرده ها را رو به پنجره ی باز تکان می دهد و آن یکی کله اش را با سویی شِرتش پوشانده است.

خنده ام با خنده ی بچه ها قاطی می شود. یکی شان می گوید:"آقا! بوی زندگی می آد!"

کلاس می رود هوا!

ساعت دوم بالای تخته "به نام خداوند بخشنده ی مهربان" را می بینم؛ حس خوبی مرا به کودکی ام پرتاب می کند که معلم هامان همین جمله را بالای تخته سیاه می نوشتند.

لبخند می زنم.

و حالا می خواهم سر کلاس دوازدهم تجربی بروم و امتحان بگیرم!

نظرات 1 + ارسال نظر
بهامین پنج‌شنبه 16 آبان 1398 ساعت 01:37

یادشیطنت ها و حال هوای روزای مدرسه افتادم

:)
این بچه ها خستگی آدم رو در می کنن؛ بودن باهاشون خیلی خوبه.

خیلی ممنونم از حضورتون.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد