دریغا فرهادِ
هنرور را
که در بازار ِ برده فروشان
به چار سکّه ی مسین
سودایش می کنند
و شیرین و شاه
با پوزخندی
که چون دشنه ای در سینه ی عشق می نشیند
از غرفه
تماشایش می کنند
....
دریغا فرهاد
ساده دلا
که تیشه و کوهش را
به فریبی
ستاندند
و نامه و خامه اش
به کف نهادند
ورنه در شرمساری این کار و بار
هیچ اگرنه
دیگربار
فرقش را به تیشه ای می شکافت
"حسین منزوی" - با تلخیص
دیشب وقتی ترانه ی شیرین پخش شد.گریه ام گرفت،یاد آقای بابایی بزرگ افتادم.به اتفاق عزیزان عزیزشون سلامت باشند همیشه.
خیلی خوب و به جا بود پخش ترانه. برای خیلی ها خاطره ست.
سلامت باشید در کنار عزیزانتون. سپاس.
خیلی ممنونم از حضورتون.