فلسفه های لاجوردی

یادداشت های من...

فلسفه های لاجوردی

یادداشت های من...

شین

چند شب پیش بعد از سال ها «شین» را دیدم؛ وسترن معروف «جرج استیونز»، محصول سال ۱۹۵۳. از کودکی شیفته ی فیلم های وسترن بودم و نخستین باری که این فیلم را دیدم، در فهرست فیلم های محبوبم قرار گرفت، و حالا می خواستم ببینم آیا تماشای دوباره اش همان لذت تماشای سال ها پیش را در من زنده می کند یا نه؟!

  شیوه ی روایت فیلم به سیاق همه ی وسترن های سینمای کلاسیک است؛ گاوچران غریبه ای وارد جامعه ای می شود که تحت ستم فردی یا افرادی هستند. به کمک ضعفا می آید و به واسطه ی مهارت اش در هفت تیرکشی ضد قهرمان داستان را از میان برمی دارد و پس از آن به سوی مقصد نامعلومی، از آن اجتماع خارج می شود.

  فیلم با پسربچه ای به نام «جویی» آغاز می شود؛ در واقع داستان ، داستان اوست. اویی که «شین» را در قالب قهرمان اش می پذیرد. قهرمانی که آرام آرام ویژگی های قهرمانانه اش را هویدا می کند. در جایی از فیلم جویی به شین می گوید:« من دوست دارم وقتی که بزرگ شدم، مثل تو بشم»، و شین در پاسخ می گوید:«آرزوی خوبی نیست، جویی!».

  شین قهرمان دنیای هفت تیرکش ها بودن را دوست ندارد؛ تاکید فیلم بر خانواده و کمک شین به خانواده هایی که گرفتار بدمن داستان (رایکر) اند، گوشه ی مهمی از دنیای او را نشان می دهد. او تا جایی که مجبورش نمی کنند دست به اسلحه نمی برد، و اغلب بدون اسلحه است. او از کشتار و خون ریزی بیزار است. با این که به دفاع معتقد است.

  سکانس زد و خورد در بار، هنوز هم دیدنی ست و طراحی خوبی دارد.

 شین دوباره من را به کودکی هایم برد...

نظرات 3 + ارسال نظر
احسان سه‌شنبه 14 اردیبهشت 1395 ساعت 13:06 http://cinemadust.blogfa.com/

درود بر اسماعیل خان بابایی!
من نسخه دوبله این فیلم رو چند وقت پیش از تلوزیون دیدم. این فیلم منو یاد یکی از دوستانم میندازه که متاسفانه خیلی وقته نه خبری ازش دارم و نه آدرسی و حسابی دلتنگشم... اون موقع ها به شدت دنبال این فیلم میگشت و چند باری هم به من سپرد براش گیر بیارم، من اون موقع عطشش رو برای دیدن این فیلم نمیفهمیدم...تا اینکه فیلم رو دیدم و باز هم علت عطشش رو نفهمیدم
ولی فیلم خوبیه، شخصا دوسش داشتم.
وسترن جدید تارنتینو رو هم پیشنهاد میکنم، منو که دو سه ساعتی میخکوب کرد.
این بیت زیبا هم به شما تقدیم میکنم.
سینه تنگ منو بار غم او هیهات
مرد این بار گران نیست دل مسکینم

درود احسان جان،
:))
واقعا خیلی درگیرم الان، این فیلم رو هم از یکی از شبکه ها دیدم. دلم لک زده برای تماشای چند تا فیلم درست و حسابی! امیدوارم یکی دو هفته دیگه زمان م بیش تر بشه و بتونم هم فیلم ببینم و هم به دوستان خوبی مثل شما سر بزنم.
بابت شعر هم سپاس.

دل آرام چهارشنبه 1 اردیبهشت 1395 ساعت 23:20 http://delaram.mihanblog.com

جالبه من فیلم های وسترن و غرب وحشی رو عجیب دوست دارم.. فضای خاصی داره ...

واقعا وسترن ها دوست داشتنی اند!
وسترن اسپاگتی رو هم دوست دارم؛ ترکیب لئونه، ایستوود، و موریکونه!
سپاس که می خونید.

آبانا سه‌شنبه 31 فروردین 1395 ساعت 16:18 http://abanac.mihanbloh.com

منم بعصی وقتا فیلمای قدیما یا کتابای قدیم رو نگاه میکنم ببینم ایا همون حس گذشته بم دست میده یا نه! خیلی ازین کنکاش لذت میبرم!

واقعا کنکاش خوبیه!:)
خیلی ممنونم که همیشه وقت می ذارین و می خونین وبلاگم رو.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد