یکی از هنرجوهای سابق کارگاه داستان نویسی، که چند جلدی هم کتاب بیرون داده، چند وقت پیش عکس های جلسه ی رونمایی از کتابش را که توسط انتشاراتی مربوطه ترتیب داده شده بود در گروه تلگرامی کلاس به اشتراک گذاشته بود. از قرار، کتابش رمانی بود با موضوع جنگ که توسط یکی از انتشاراتی هایی که معمولا رمان های عامه پسند چاپ می کند، منتشر شده بود. در جلسه هم تعدادی از خانواده های شهدا حضور داشتند.
این خانم جوان که همیشه هم جلوی چشم استاد می نشست و از بزک دوزک کم نمی گذاشت، در مراسم رونمایی چادر پوشیده بود و دست ها را تا مچ پوشانده و به اصطلاح حجاب کامل داشت. یعنی من یکی که اگر توضیحات عکس ها نبود نمی شناختمش!
واگویه... چقد از این دیدن این کلمه ی جدید الورود به ذهنم لذت بردم!
میتونم تا صبح این کلمه رو مزه مزه کنم!
این واژه را ازیکی از دوستان وبلاگ نویس یاد گرفتم.
خوشحالم که پسندیدین.
سپاس از حضورتون.
شاید به خاطر خانواده شهدا و شرایط اون پوشش رو داشتند
به هرحال هر چیزی هست یا آن پوشش مورد علاقه شون نیست یا از این پوشش دارن سو استفاده می کنند
خودشون گفته بودن که به خاطر حضور خانواده ی شهدا و احترام به اون ها این کار رو کردن.
اما عیب کار به نظرم همین جاست؛ داستان با هر تمی، در درجه ی نخست یه داستانه و نباید به نویسنده ش وابسته باشه.
چنین رفتاری دقیقا بوی سو استفاده رو می ده.
سپاس که خوندین.
اینا تناقض هایی هستن که متاسفانه خیلیا دارن...آدمهای نون به نرخ روز خور اطرافمون زیاد داریم
متاسفانه همین طوره...
به نظرم هدف چنین آدم هایی رسیدن به مقصودشونه، به هر شکلی.
سپاس که خوندین.