امروز یک ایستگاه مانده به مقصدم را به جای مترو، پیاده رفتم؛ از جلوی دانشگاهی که می رفتم رد شدم و انبوهی از خاطرات ریز و درشت پیش چشمم زنده شد؛ یادم می آید که برای ثبت نام رفتم شعبه ی کرج، اما خوشبختانه گفتند که کلاس های ما در مرکز دانشگاه برگزار می شود؛ ساختمانی قدیمی در مرکز شهر.
موقعیت دانشگاه برای من عالی بود؛ نزدیکی به مراکز فرهنگی اصلی شهر و از جمله تئاتر شهر و میدان انقلاب، فرصتی ناب برای من بود؛ از همان ترم اول دانشگاه رفتن به کلاس های مختلف هنری را آغاز کردم...؛ کتاب و مجله می خواندم، فیلم می دیدم، در جلسات نقد شرکت می کردم، تئاتر می دیدم و....
یک دوره ی پربار برای من، که شاید هیچ وقت دیگر تکرار نشود.
خیابان انقلاب مسیر همیشگی ام بود که از دانشگاه پیاده می رفتم تا چهار راه ولیعصر و از آن جا تا میدان انقلاب. حوزه ی هنری، میدان ولیعصر، خانه ی هنرمندان....
آن موقع یک واکمن سونی خوب داشتم که از میدان توپخانه خریده بودمش؛ همراه همیشگی من بود. به ندرت موسیقی تازه ای از چنگم در می رفت و از سنتی تا فرنگی، همه جوره گوش می کردم.
گاهی برای پیدا کردن یک سی دی خارجی، فیلم یا موسیقی، تمام دستفروشی های خیابان انقلاب را زیر و رو می کردم.
هنوز هم آن واکمن و تعداد زیادی نوار کاست دارم که همیشه خاطر مرا به آن دوران می برد.
یادش بخیر!