فلسفه های لاجوردی

یادداشت های من...

فلسفه های لاجوردی

یادداشت های من...

واکمن سونی

  امروز یک ایستگاه مانده به مقصدم را به جای مترو، پیاده رفتم؛ از جلوی دانشگاهی که می رفتم رد شدم و انبوهی از خاطرات ریز و درشت پیش چشمم زنده شد؛ یادم می آید که برای ثبت نام رفتم شعبه ی کرج، اما خوشبختانه گفتند که کلاس های ما در مرکز دانشگاه برگزار می شود؛ ساختمانی قدیمی  در مرکز شهر.

  موقعیت دانشگاه برای من عالی بود؛ نزدیکی به مراکز فرهنگی اصلی شهر و از جمله تئاتر شهر و میدان انقلاب، فرصتی ناب برای من بود؛ از همان ترم اول دانشگاه رفتن به کلاس های مختلف هنری را آغاز کردم...؛ کتاب و مجله می خواندم، فیلم می دیدم، در جلسات نقد شرکت می کردم، تئاتر می دیدم و.... 

  یک دوره ی پربار برای من، که شاید هیچ وقت دیگر تکرار نشود.

  خیابان انقلاب مسیر همیشگی ام بود که از دانشگاه پیاده می رفتم تا چهار راه ولیعصر و از آن جا تا میدان انقلاب. حوزه ی هنری، میدان ولیعصر، خانه ی هنرمندان....

  آن موقع یک واکمن سونی خوب داشتم که از میدان توپخانه خریده بودمش؛ همراه همیشگی من بود. به ندرت موسیقی تازه ای از چنگم در می رفت و از سنتی تا فرنگی، همه جوره گوش می کردم.

  گاهی برای پیدا کردن یک سی دی خارجی، فیلم یا موسیقی، تمام دستفروشی های خیابان انقلاب را زیر و رو می کردم.

  هنوز هم آن واکمن و تعداد زیادی نوار کاست دارم که همیشه خاطر مرا به آن دوران می برد.

  

  یادش بخیر!

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد