«من همینم که هستم
شاخ نیستم ، چون گاو نیستم
خاص نیستم، چون عقده ندارم
بالا نیستم ، چون پرچم نیستم
فقط آدمم، چیزی که خیلی ها نیستن!»
این متن را یکی از بچه ها با ماژیک روی دیوار کلاسشان نوشته بود؛ کلاسی که مراقب جلسه ی امتحان انشایشان بودم؛ برگه را که تحویل می دادند، می خواندمش. جالب بود نوشته هاشان!
یکی از موضوعات این بود که «اگر جای مدیر مدرسه تان بودید، چه می کردید؟» یکی از بچه ها نوشته بود همه ی حیاط مدرسه را چمن کاری می کردم و بوفه ی بزرگی درست می کردم.
خودش چاق بود البته!
واقعافوق العاده بود
خیلی ممنونم. به مهر می خونی.
حرف دلی بود و پر معنا.
سپاس از حضورت.
سلام...
.
.
.
ناخوداگاه یاد دوران مدرسه و زنگ انشا افتادم...
(من همینم که هستم)
خیلی هم عالی...
درود عادل جان،
یاد زنگ انشا هامون بخیر!
البته من شانس آوردم که کلا معلم ادبیات های خوب و آگاهی به پستم خورد و زنگ انشا ها رو برام به بهترین زنگ مدرسه م تبدیل کرد!
خوشحالم که دوست داشتی.
سپاس از حضورت.