فلسفه های لاجوردی

یادداشت های من...

فلسفه های لاجوردی

یادداشت های من...

Insomnia


ساعت ۱:۲۰ بامداد:

هیراد نگذاشت فیلم «فروشنده» را ببینیم که همین امروز دی.وی.دی اش را خریدم؛ آمد و «گارفیلد» را توی دستگاه گذاشت!

  دارم برگه تصحیح می کنم؛ یکی از بچه ها پایین برگه اش نوشته: "من یه بازیگرم و یه روز همه من رو می شناسن."

    حوصله ی برگه تصحیح کردن را ندارم، بی خیالش!

........

ساعت ۲:۳۰ بامداد:

همچنان بیدارم...، عنوان پست را از «بی خوابی» به Insomnia تغییر می دهم؛ نسخه ی آمریکایی فیلمی به همین نام از سینمای نروژ. در نسخه ی آمریکایی، آل پاچینو کارآگاهی معروف است که دچار بی خوابی شده است. یادم می آید که نخستین بار فیلم را در سینما کوچک حوزه ی هنری دیدم و چه لذتی بردم از تماشایش. زنده باد کریستوفر نولان!

........

ساعت ۳:۲۵ بامداد:

  در یکی از کانال های تلگرام که مربوط به روستای کودکی ام هست، پستی خواندم درباره ی «چشمه کوره»؛ نام کوهی بر بلندای روستا که چشمه ای در کمرکش اش دارد. در این پست نوشته بود احتمال آن وجود دارد که این کوه جایگاهی بوده باشد برای آرامگاه های زرتشتیان...

  به خاطر نزدیکی «چشمه کوره» به روستا، زیاد می رفتیم آن جا؛ در اطرافش چند چاه بود که در آن زغال عمل می آوردند. پای کوه گندمزار بود و یادم می آید که بارها با بچه های دیگر، روباه ها را در آن دنبال می کردیم و بچه های بزرگتر، با سگ های معروف به "تازی" شان با چه سرعتی آن ها را تعقیب می کردند و اغلب هم برای به چنگ آوردن دم شان بود!

  نمی دانم چرا هر بار به چشمه ی کوه می رفتم، ترسی عمیق مرا در بر می گرفت. شاید از تالاب کوچک پای چشمه بود که سایه های درختان آن را به رنگ سیاه درمی آورد و من هربار حس می کردم که می افتم داخلش و غرق می شوم، یا از صدای باد که در دامنه ی کوه می پیچید و روی آب خط می انداخت...

  ........

ساعت ۴:۳۵ بامداد:

ای دوست

درازنای شب اندوهان را

از من بپرس

که در کوچه ی عاشقان تا سحرگاه

رقصیده ام

و طول راه جدایی را

از شیون عبث گام های من

بر سنگفرش حوصله ی راه

که همپای بادها 

در شهر و کوه و دشت

به دنبال بوی تو

گردیده ام

و ساعت خود را

با کهنه ساعت متروک برج شهر

میزان نموده ام


ای نازنین

اندوه اگر که پنجه به قلبت زد

تاری ز موی سپیدم

در عود سوز بیفکن

تا عشق را بر آستانه درگاه بنگری


"نصرت رحمانی"

.......

ساعت ۵:۵۰ بامداد:

در انتظار سپیده دم، بشنوید موسیقی بی کلام The Field را از "کیتارو".

نظرات 1 + ارسال نظر
آبانا دوشنبه 27 دی 1395 ساعت 00:18 http://mihanblog.com

چقدر بیداری کشیده اید!! حقیقتا insomnia!!

:)
این هم شبی بود برای خودش...

سپاس که خوندین.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد