آخرین باری که اتوبوس دوطبقه سوار شدم، سال هفتاد و پنج بود. دانش آموز بودم و تابستان، دو ماه کار کردم. محل کارمان نازی آباد بود و من هر روز با اتوبوس دو طبقه سر کار می رفتم؛ یادش بخیر! همیشه دوست داشتم طبقه ی بالا بنشینم و از آن بالا آدم ها را تماشا کنم!
.....
کجاست بارشی از ابر مهربان صدایت؟
که تشنه مانده دلم در هوای زمزمه هایت
به قصه ی تو هم امشب درون بستر سینه
هوای خواب ندارد دلی که کرده هوایت
"حسین منزوی"
بشنوید؛ تصنیف «عاشقانه»٬ با صدای «همایون شجریان»
من از بچگی همیشه نگران بودم که اتوبوسای دوطبقه کج بشین و واژگون بشن!
برای همین سوارشون نشدم!
پس خیلی حیف شده!
متاسفانه جمعشون کرده ن.
خاطره ی جالبی بود.
سپاس از حضورتون.
نمیدونستم تا اون موقع هم بوده!
:)
باید پرسید که چرا حالا نیست؟
سپاس از حضورتون.