« آقای تقی زاده از مدرسه رازی حرف زدند، من هم با تفاوت ده سال در همین مدرسه درس خواندم. عاشق خلاصه داستان فیلمهایی بودیم که قرار بود در سینمای شرکت نفت آبادان به نمایش دربیاید. این فیلمها دوبله به فارسی نبود. این فیلمها به زبان اصلی نمایش داده میشد و اکثر ما زبان انگلیسی نمیدانستیم و در خبرهای روز همیشه خلاصه ای بود از این فیلمها تا بقیه با این فیلمها آشنا بشوند که خودش برای ما راهنمایی بود تا فیلمها را بفهمیم. من فکر میکنم گاهی دست تقدیر جوری عمل میکند که تمام چیزهایی که عیب و ایراد آدم هستند در زندگی اش کارگشا میشوند. یکی از همین مسائل همین زبان انگلیسی و تماشای فیلم و همین خلاصه داستانهاست برای من. فیلمها در دو سانس در سینما تاج آبادان نمایش داده میشد و نمایشش تقریباً همزمان بود با تولیدشان در آمریکا یا اروپا با فاصله ی چند ماه. به نوعی خلاصه داستانهایی که نجف دریابندری آنها را مینوشت ندانستن زبان انگلیسی را برای ما جبران میکرد و من غیاباً یک آشنایی خیلی نزدیکی با نجف پیدا کرده بودم بدون آنکه خودش را دیده باشم. همان طور که آقای تقیزاده در آن روزنامه کار میکرد، یک دوره آقای گلستان آنجا بود، یک دوره هم آقای صفریان. خلاصه داستان فیلمها که برگرفته از نگاه نجف بود، به من تربیتی در تماشای فیلم داد. من فیلم را از دیالوگهایی که رد و بدل میشد نمیفهمیدم. من فیلم را از ساختارش میفهمیدم و این مثل یک میراث از همان دوران برای من باقی ماند.
مهمترین ویژگی نجف آن است که مترجمی را به عنوان کسب و کار انتخاب نمیکند. ترجمه عشق زندگیاش بود. کتابی را که خوانده بود، مال خود میکرد و یک بار تحریرش میکرد. و این میراث نجف دریابندری است در ادبیات ما و نه تنها در ادبیات ما بلکه در بقیۀ هنرها.»
از سخنرانی ناصر تقوایی در مراسم شب «نجف دریابندری». مجله ی بخارا. اردیبهشت ۹۳