هیراد همین حالا تماشای انیمیشن "ابری با احتمال بارش کوفته قلقلی۲" را تمام کرد و گفت:" حال داد! خیلی خوب بود."
.
اسباب بازی مورد علاقه ی این روزهایش تانک است؛ می گوید:" دلم می خواد یه تانک داشته باشم تا اگه دشمن اومد توی شهر، نابودش کنم!"
برایش سکانسی از Fury را می گذارم که نبرد تانک هاست!
.
از کنار دو نفر که به زبانی محلی صحبت می کنند می گذریم؛ هیراد می گوید:" بابا این ها چرا دوبله حرف نمی زنن؟!
.
بعد از دیدن قسمتی از کارتون پلنگ صورتی که در آن پلنگ صورتی با دست خالی پرواز می کند، بدو بدو می کند و بال بال می زند تا از زمین کنده شود!
.
سعی می کند آهنگ کارتون های مورد علاقه اش را تقلید کند. کلی دیالوگ از آن ها را حفظ شده است که متناسب با شرایط، به کارشان می برد!
.
گاهی فعل های شعرها یا بعضی گفت و گوهای فیلم ها را به شکل منفی می خواند؛ مثلا"یه توپ دارم قلقلیه..." را این طور می خواند:" یه توپ دارم قلقلی نیست! سرخ و سفید و آبی نیست!..." تا آخر...!
.
صندلی را زیر پایش می گذارد تا قدّش به آینه ی روی میز برسد. موهایش را شانه می کشد و رو به من می گوید:" بابا به نظرت خوب شدم؟!"
.
می گوید دوست دارد "هالک" شود و همه جا را درب و داغان کند!... توی پیاده رو می دود و صدای هالک را تقلید می کند!
.
به "اَنگری بِردز" می گوید "انگوری برد"!