با محمد و سجاد در باغ هستیم؛ آفتاب که نشست محمد رفت آبیاری و سجاد رفت تا از باغ خالویش گردکان بچیند.
نشسته ام روی جاجیم، کنار آتش. چای تازه دم می چسبد.
در دامنه ی تپه ی بالایی چادرنشینان گوسفندهایشان را از صحرا آوردند و صدایشان دشت را پر کرد. یاد غروب های روستا افتادم...
قدری بی به ر چیدیم و ریحان و بادمجان.
چراغ های آبادی در دوردست می درخشند. ماه بالاسرمان است. هوا خنک است و نیمچه بادی، برگ های درختان میوه را تکان می دهد.
جیرجیرک ها سازشان را کوک کرده اند. آب پای درخت ها و سبزی ها می پیچد و صدایش با باد دلپذیرتر می شود.
پ.ن:
بی به ر: نوعی فلفل
باورش سخته ولی عکس عمو مامه خنده لذت بخشی رو لبم آورد، اون سنجاق روی جیب دقیقا منو برد کنار پدربزرگم ، صدا می کردیم بابایی ، هنوز از دیدن اون سنجاق خوشحالم...پول می ذاشت تو جیبش و سنجاق می زد اون زمانایی که آلزایمر گرفته بود....چه خاطراتی داشتیم...الزایمر گرفته بود همیشه می گفتن این کیه ؟ منو ؟
می گفت عباس...
چه سنجاق زیبایی
خُب این به نگاه آدم ها برمی گرده، که وسط تلخی، شیرینی هم ببینن.
عمومامه هم پول می ذاشت اون جا و البته جاهای دیگه! الان اما این طور نیست.
به من می گه سیروس، که نام برادر بزرگمه!
خدا رحمت کنه درگذشتگانتون رو و سلامت بداره عزیزانتون رو.
خیلی ممنونم که خوندین.
چه فضایی
:)
خیلی خوب بود.
سپاس از حضورتون.
سپاس پیمان جان؛ سلامت باشی!
خیلی ممنونم که خوندی.
چه روحیه خوبی دارین توجه به طبیعت و روح پرنشاطش رو عالی توصیف کردین. ممنون که این حس خوب رو با نوشتن به ما هم انتقال دادین. راستی اینا رو به چه زبانی میگین شما؟ ما ترکها هم فلفل و گردو رو همینجوری بی بر و گردکان میگیم
ممنون!
لطف دارید.
سپاس که خوندید.
به زبان کُردی هست. البته تلفظ بابه ر رو هم شنیده ام. جالبه که شما هم "بی به ر" می گید، پس باید واژه ی مشترکی باشه.
گردکان البته در پارسی قدیم هم هست.
چه رویایی تصورش کردم..
خوش به حالتان
گردکان را ننوشتید یعنی گردو
خیلی خوب بود؛ همه چیز.
سلامت باشید.
ممنون بابت توضیح گردکان و سپاس از حضورتون.