فلسفه های لاجوردی

یادداشت های من...

فلسفه های لاجوردی

یادداشت های من...

صد سال تنهایی

 بار آخری که رفتیم شهرستان، سر راه به روستای تاجی آباد هم سر زدیم.

دورنمای روستا، ۲۸ اسفند ۸۷

 روستای تاجی آباد، با نام رسمی رسول آباد، روستایی در ابتدای گردنه ی اسدآباد همدان - به طرف کرمانشاه- است. نام همه ی کوچه ها و محله های این روستا با ادبیات پیوند خورده است؛ مثلا نام محله ای "صد سال تنهایی" ست که وقتی تابلو را دیدم کلی ذوق کردم؛ چه انتخابی!

 نام کوچه ای "شازده کوچولو" بود. کوچه ی دیگری "مثنوی معنوی" نام داشت.

خیابان "دن آرام"، کوچه ی "بوستان"، خیابان "بهشت گمشده"، کوچه ی "دیوان شمس"،...

اسامی تابلوها به سه زبان فارسی، انگلیسی و کُردی ست؛ کار پسندیده ای که به همت دهیاری روستا انجام شده است.

 دو سه سال پیش در محله مان یک کبابی بود که کباب های خوبی می زد؛ یک بار در ماه رمضان به رایگان به ام حلیم داد. درست مثل حلیمی که مادرم می پزد و ما به آن هِلیسه می گوییم، چسبناک و خوشمزه بود. هم صحبت که شدیم، گفت که از اهالی تاجی آباد است. گفت سیزده بدرها مردم در دامنه ی کوه جمع می شوند و آتش روشن می کنند و چوپی می کشند.

نظرات 6 + ارسال نظر
میله بدون پرچم شنبه 13 مهر 1398 ساعت 17:58

سلام
فارغ از اینکه اهالی روستا این آثار را خوانده باشند یا نخوانده باشند باز هم برایم جالب بود... یعنی در این زمان-مکان که ما هستیم واقعاً جالب است.
در روستای یوش هم اسامی کوچه‌ها از اسامی شاعران انتخاب شده است که البته چندان دور از ذهن و عجیب نیست.

درود!
بله، درسته؛ در این زمان و مکان که همه چیز ما رو سوق می ده به دوری از مطالعه، واقعا جالبه.
یه جورایی یاد فیلم فارنهایت... افتادم؛ کتاب هایی که نباید از بین برن.
جالبه که در یوش هم این کار انجام شده؛ خیلی ممنونم بابت اطلاع رسانی. امیدوارم دوستان اگه جاهای دیگه ای رو هم می شناسن معرفی کنن.

خیلی ممنونم از حضورتون.

معصوم چهارشنبه 10 مهر 1398 ساعت 18:56 http://hanker.blogsky.com

جالب بود.

خوشحالم که پسندیدین.

خیلی ممنونم از حضورتون.

زهرا دوشنبه 8 مهر 1398 ساعت 08:38 https://farzandenakhaste.blogsky.com

خیلی جالب بود چه دهیار بافرهنگ و بامعرفتی

همین کار رو شاید خیلی از جاها نتونن انجام بدن یا اصلا نخوان! الان دیدین که چه جنجالی پیش اومده سر ساخت سریال مولانا!
چنین کارهایی چه قدر می تونه روی مردم اون روستا تاثیر بذاره که مثلا برن دنبال این که "دن آرام" رو بخونن.

خیلی ممنونم از حضورتون.

نرجس دوشنبه 8 مهر 1398 ساعت 00:41

سلام
بعد مدتها فرصتی شد که به اینجا سر بزنم.
قالب نو مبارک/ منزل نو مبارک/ درباره ی تغییرات حال عمو مامه.... ذهنم خیلی درگیر میشه... و نمیدونم آیا اسایشگاه انتخاب خوبی هست یا نه... نمیدونم...../ آقا معلم، خدا به زندگی تون برکت بده...

درود و سپاس از وقتی که گذاشتید.
خیلی ممنونم، سلامت باشید.
واقعا نمی دونم انتخاب درستیه یا نه..؟ از طرفی عموحسن خیلی داره اذیت می شه، از طرفی هم عمومامه خیلی تنهاست و شاید اون جا براش بهتر هم باشه...
اما اگه بره اون جا، همین هایی هم که الان به اش سر می زنن، شاید خیلی کمتر ببیننش و تنها تر بشه.

سلامت باشید؛ خیلی ممنونم. همچنین.

Baran چهارشنبه 3 مهر 1398 ساعت 21:39

"همیشه چیزی برای دوست داشتن وجود دارد."

#صد سال تنهایی.

"شاز اده بچکو لانه"<- تلفظش خیلی بامزه اس.

قدیم ها چند خانم از ییلاق حبوبات می آوردن.وقتی مادربزرگ می پرسید،عدس پزا؟هست!؟ آن خانمی که عدس فروش بود میگفت؛هَلیسه.
لذا حواس عمه نازی همیشه پرت بودو
سر وقت، زیر اجاق رو خاموش نمیکرد و
عدسی یه چیز چسب ناکی شبیه حلیم میشد!: که میگفتن،نازیِ مست و
شیدا؛عدس چاکود هَلیسه!
خداوند مادرشمارو به اتفاق گشت ئازیزان حافظو
نگهدار باشه
عطر بوی حلیم با دارچین و
شکر دوست دارم.ولی ،
عطر بوی آش یه چیز دیگه اس و
خداوند به این دهیارهای محترم سلامتی و
طول عمر باعزت عطا کنه و. آبیِ آسمون خیلی قشنگه.

واقعا برام جالب بود!

خیلی خوشم اومد. اما ما برای یک منطقه دیگه ای از همدان هستیم.

خیلی ممنونم آقا حمیدرضا.
خوشحالم که دوست داشتین.
امیدوارم شما هم از جاذبه های منطقه ای که بودین یا هستین برامون بنویسین.

خیلی ممنونم که خوندین.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد