فلسفه های لاجوردی

یادداشت های من...

فلسفه های لاجوردی

یادداشت های من...

خان گرمز

روی پشت بام دراز کشیده ام که بخوابم.

باد خنکی می وزد و برگ های درخت توتِ داخل حیاط را تکان می دهد. ماه تقریبا کامل است و آسمان زیباست.

امروز با محمد رفتیم طرف های کوه خان گرمز؛ منطقه ی حفاظت شده ای در غرب تویسرکان که قله اش تا دوردست ها دیده می شود.

از جاده ی تویسرکان پیچیدیم ولاشجرد (ولاشگرد)، پیش رفتیم تا رسیدیم به روستای شأن آباد (شه نووه) که امامزاده ای هم دارد به نام امامزاده محمد. ساختمان امامزاده اش را بازسازی کرده بودند و نسبت به آن چه که بیش از ده سال پیش دیده بودم، خیلی تغییر کرده بود.- یک مسیر دیگرش هم از جاده ی اسدآباد و با گذشتن از پل تاریخی "پل شکسته" است.

شأن آباد را رد کردیم و رفتیم تا به روستای ترمیانک رسیدیم که یکی از شانزده روستای پای کوه خان گرمز است. سیلِ سال گذشته پل ورودی روستا را خراب کرده بود. این پل روی خرّم رود ساخته شده است که از کنار خان گرمز می گذرد و به واسطه ی آن، دره ای سرسبز و آباد را تا الوند پی می ریزد.

در حاشیه ی رود که حالا کم آب بود، و زیر درختان گردو استراحتی کردیم و چای و نان خرمایی و میوه خوردیم.

بعد جاده ی اصلی را پی گرفتیم  و خان گرمز را دور زدیم و از روستاها و جنگل های گردویش گذشتیم و دوباره به جاده ی تویسرکان رسیدیم.

مسیری کوهستانی و جذاب بود. 

اغلب ساکنان این روستاها اهل حق هستند و گردو و  در برخی جاها سیب، عمده ی محصولاتشان است.

هیچ گاه خان گرمز را از این فاصله ی نزدیک ندیده بودم؛ نزدیک به قله، صفحه های صخره ای زیبایی دارد. امیدوارم بتوانم روزی به قله اش صعود کنم یا حداقل امکانش پیش بیاید تا بتوانم مدت زمانی را در این منطقه اتراق کنم.

نظرات 2 + ارسال نظر
زهرا محمودی پنج‌شنبه 20 شهریور 1399 ساعت 19:42 http://www.mashghemodara.blogfa.com

چه عکس زیبایی!
پیوندهای دوری با این منطقه‌ی زیبا داریم که متاسفانه انگار هزارسال است از هم دورافتاده‌ایم.

سپاس!
پس لابد می دونید که این منطقه جذابیت های زیادی داره که زمان و امکاناتش باید باشه تا رفت و عمق زیبایی هاش رو حس کرد.

خیلی ممنونم از حضورتون و بابت تاخیر در پاسخ پوزش ی خوام.

احسان یکشنبه 16 شهریور 1399 ساعت 11:43

درود بر اسماعیل خان بابایی، چه حال؟ چه احوال برادر عزیزم؟ امیدوارم حال دلت خوش باشه، خوشحالم که میبینم هنوز اینچنین وفادارانه مینویسی و چراغ وبلاگ رو خاموش نکردی.

درود بر احسان عزیز!
خوش هاتی رفیق قدیمی.
دلتنگت بودم و هستم.
شکر ایزد، می گذره. الان درگیر نحوه ی بازگشایی مدارس هستیم!
خودت خوبی؟
سرحالی؟
خیلی خوش حالم کردی!
این جا خونه ی منه و بهش دلیستگی دارم رفیق. سپاس که سر زدی.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد