امروز سر جلسه ی امتحان بچه های دوازدهم، مراقبت داشتم.
دیدن بچه ها پس از این مدت، لذتبخش بود. به نظرم خیلی هاشان قد کشیده بودند! مدل موهای متنوع و پوشش غیر رسمی درشان زیاد دیده می شد.
کلاسی که مراقبش بودم، پنج دانش آموز دوازدهم انسانی بودند؛ امتحان نگارش داشتند.
پنجره های کلاس باز بود.رفتم پشت پنجره و زمین های کشاورزی و دیوار بینشان را دیدم. پرستوها پر سر و صدا پر می کشیدند.
بعد از امتحان، رفتم کلاس بچه های دوازدهم تجربی. یکی از بچه ها به نام مجتبی، برایمان آواز خواند؛ "بهار دلکش رسید و ..." صدای گرمی دارد.
سراغ حسین را هم گرفتم. نیامده بود امتحان بدهد. چند وقت پیش البته باهاش تماس گرفته بودم، گفت داروهایش را قطع کرده و حالش بهتر است.
ﺩﺭ ﻏﺮﯾﻮ ِ ﺳﻨﮕﯿﻦ ِ ﻣﺎﺷﯿﻦ ﻫﺎ
ﻭ ﺍﺧﺘﻼﻁ ِ ﺍﺫﺍﻥ ﻭ ﺟﺎﺯ
ﺁﻭﺍﺯ ِ ﻗُﻤﺮﯼ ِ ﮐﻮﭼﮏ ﺭﺍ
ﺷﻨﯿﺪﻡ ،
ﭼﻨﺎﻥ ﮐﻪ
ﺍﺯ ﭘﺲ ِ ﭘﺮﺩﻩای ﺁﻣﯿﺰﻩاﯼ ﺍﺑﺮ ﻭ ﺩﻭﺩ
ﺗﺎﺑﺶ ِ ﺗﮏ ﺳﺘﺎﺭﻩ ﯾﯽ ....
«شاملو»
امیدوارم صاحبان زمین ها تغییر کاربری ندن و
اون ساختمان ها پیش روی نکنن!
دیدن شالیزارهایی که مجتمع تفریحی_شهرک مسکونی شدن ،...منو غمگین و دلتاسیان میکنه.
زور سپاس له ئی پست و ئی تصویر و شعر زور خاس!
سر جلسه ی امتحان، از پنجره دیدم که توی این زمین ها چند نفر دارن چیزی رو می چینن. از بچه ها پرسیدم می دونید اون چیه که دارن می چینن؟ کسی جوابی نداشت. برخوردشون جوری بود که انگار اصلا اون زمین ها رو نمی بینن...
حق دارید.
خیلی ممنونم از اینکه وقت گذاشتید و خوندید. به مهر می بینید.
سلام
خداقوت
چه عکس جانبخشی! چه خوبه گاهی پنجرهی دلمون رو به این جور منظرهها باز بشه.
درود و سپاس،
خدا قوت به شما.
کلاس های سمت زمین ها رو بیشتر دوست داشتم چون می تونستم از پاییز تا بهار، از پنجره تا دوردست ها رو ببینم و صدای پرنده ها رو بشنوم.
حس خیلی خوبی داره.
خیلی ممنونم از حضورتون.
سلام
خدا را شکر که حال حسین بهتر است.
فکر کنم امتحان دادن حضوری و بدون تقلب برای بچهها سخت شده باشد! نه!؟
درود،
خدا رو شکر. توی امتحان ها حسین رو خواهم دید.
بله! تا چند روز قبلش امید داشتن که حضوری نباشه و مدام در این مورد می پرسیدن، که بالاخره قرار شد حضوری باشه! حالا می پرسن مراقب ها کیا هستن؟!
خیلی ممنونم که وقت گذاشتید و خوندید.