ماریا!
اگه صاحبخونه ها بدونن
پنجره ها چه قدر ارزش دارن،
شاید اجاره هاشون رو چند برابر بکنند!
(زنده یاد حسین پناهی)
پ.ن.ها:
صبح داشتم برای رفتن به سر کار آماده می شدم که پیامکی از همکارانم رسید که امروز مدرسه تعطیل است. بی خبر از همه جا پا شدم و پنجره را رو به کوچه باز کردم...؛ همه جا سفید سفید. چه قدر خوشحال شدم!
هیراد هنوز خواب است. دلم می خواهد ببرمش برف بازی، اما قدری سرما خورده و تازه رو به بهبودی ست...
* نقاشی از رابرت استرانگ وودوارد
بعدا نوشت:
تنهاست
پلنگی که از خواب من
به ماه رفت
دلتنگ کوه بلند است
و مهتاب نیمه شب
ماه ان نبود
که در قصه دیده بود
(امیر برغشی)
خدای من چقققدر این نقاشی زیباست. حیف الان دسترسی به آنتی فیلتر ندارم. مطمعنم عکس های زیبایی ازین نقاش در پینترست یافت بشود...
خوشحالم که دوست داشتین.
بله، نقاشی های قشنگی داره.
سپاس که می خونین.
برف نو در آغوش آسمان آذر...
چه اتفاق مبارکی ست !
مادربزرگ همیشه می گوید:برف نو یک نشانه از افتادن اتفاق خوب است
امیدوارم اتفاق خوب زندگیتان امروز به حقیقت مبتلا شود ...
برف نو مبارک ...
خیلی ممنونم از شما،
برف با خودش شادی آورد...؛ هیراد رو بردیم برف بازی، دل نمی کند!
سپاس که هستین!
چه پست مثبت و خوبی...
هم نوشته ها و هم نقاشی...
ایشاللا هیراد کوچولو، زودتر خوب بشه...
سپاس ،
مثبت می بینید.
خیلی ممنونم، هیراد بهتره خدا رو شکر.
سپاس که هستین!
دو مرغابی در مه
چقدر این ت آتر رو دوست دارم
کاش تکرار می شد
منم صبح اول صبح مسحور بارش زیبای برف شده بودم و پشت پنجره خشکم زده بود.
واقعا دوست داشتنیه.
کاش...
چه حس مشترکی!
خیلی ممنون که وقت می ذارین و می خونین.