«هرچه بادا باد! دوباره صعود خواهم کرد؛ دوباره مدادم را که در اثر یأس به زمین گذاشته ام، برخواهم داشت و با طراحی آرامش خواهم یافت.» ونسان ون گوگ، ۲۴ سپتامبر ۱۸۸۰(طرح های ون گوگ، اوروان اویتر، ترجمه ی پرویز رضایی، انتشارات توس، چاپ نخست: ۱۳۷۶)
آنچه در نقاشی های ون گوگ بیش از هرچیز به چشم می آید، شور او برای نقاشی کردن است. در تابلوهایش، انگار طبیعت را دوباره کشف می کنی؛ او آنچه را که بی توجه از کنارش می گذریم دوباره نشانمان می دهد؛ زردیِ گندمزارها و درخشش ستارگان. ون گوک با طبیعت به وحدت می رسد. ضربِ قلم هایش، به ویژه آن گاه که رنگ طلایی به کار برده است، طراوت عجیبی به تابلوهایش داده است. آسمان در آثارش پیچش دارد، سرو پیچش دارد، فضا یکنواخت نیست.
در یکی از طراحی های اولیه اش به نام «جاده لورن» (۱۸۸۱)، علاقه اش را به خطوط بیانگر، و نقطه نشان می دهد. در «سیب زمینی خور» هایش (۱۸۸۵)، آدم های خسته ای را به تصویر می کشد که صورت هایشان عاری از زیبایی، که پر از درد است؛ نگاه های درد آلود و خانه ای محقّر، توجه او را به مردمان اطرافش نشان می دهد، و این همان دوره ای ست که رئالیسم را برگزیده بود. همچنین است طراحی های اولیه اش که در بسیاری از آن ها، زنان دهقان را به تصویر کشیده است.
سیب زمینی خورها، ونسان ون گوگ، ۱۸۸۵
پس از دوران رئالیسم اولیه اش، با پشت سر گذاردن امپرسیونیسم، به سبکی شخصی و مستقل دست می یابد؛ سبکی که در آن، رنگ های خالص، خطوط بیانگر، و ضربِ قلم مو، در خدمت احساس یگانگی انسان با هستی در می آیند.
هاروِست، ونسان ون گوگ، ۱۸۸۸
جایی در جنوب فرانسه، خطوط و رنگ هایش در هم می آمیزند، تا سماع او را بر پهنه ی کشتزارها به نمایش بگذارند....
سلام
ممنونم مطلب خوبی بود. من با دیدن فیلم At Eternity's Gate "بر دروازهی ابدیت" به درک بهتری از آثار ون گوگ رسیدم، بیشتر مونولوگ بود، گفتگوهای درونی یک هنرمند در دل طبیعت و نمود محیط پیرامون در آثارش؛ دغدغهی کسی که خلاف جریان جامعهش در حرکته.
درود!
خواهش می کنم، به مهر می بینید.
متاسفانه فیلمی رو که اسم برده اید ندیده ام، اما سپاس بابت توضیحاتتون. مشتاق شدم به دیدنش.
من شور ون گوگ رو در"شور زندگی" رو دیدم...، بعد به رویاهای کوروساوا و آثار دیگه رسیدم.
امیدوارم "بر دروازه ی ابدیت" رو هم ببینم.
خیلی ممنونم از حضورتون.