بکارت...
فیلم بیشتر از هرچیز، وامدار ایده ی فیلمنامه اش می باشد. «بکارت»، دستمایه ی اصلی این فیلم است. موضوعی که در اجتماع ما تابو به حساب می آید. فیلم اما اگرچه در جاهایی تاثیرگزار می نماید، اما اتفاقا بیشترین ضربه را از همان فیلمنامه خورده است. ایده در این جا فقط در خدمت برانگیختن کنجکاوی و احساسات مخاطب قرار گرفته و در سطح می ماند و تنها می تواند مدعی آن باشد که تاثیر این تابو را در برخی خانواده ها به تصویر می کشد. غافل از این که با چنین مساله ای نمی توان سطحی برخورد کرد و باید آن را موشکافی کرد. می توان البته به فیلم خرده نگرفت و تلاش سازندگان آن را در جهت نشان دادن تصویری از زاویه ی دید خودشان در نظر گرفت، اما فیلم انبوهی از انتظارات و سوالات را در مخاطب ایجاد کرده و به راحتی آن ها را بی پاسخ می گذارد که اوج آن را در پایان بندی ضعیف اش می بینیم. نقاط گنگ فیلمنامه زیادند و کاراکتر های بی شناسنامه کم نیستند و هر چه قدر فیلم به کاراکترهای فرعی ، آن هم ناقص، پرداخته، از کاراکترهای اصلی و از جمله عروسِ داستان غفلت کرده است.
فیلم اما با جاذبه آغاز می شود و داستانی کنجکاوی برانگیز دارد و به موضوعی می پردازد که در سینمای ما به ندرت به آن پرداخته شده است و همین ها به اندازه ی کافی به آن قدرت بخشیده است. کما این که بازی های خوبی از برخی بازیگران اش، از جمله رعنا آزادی ور را شاهدیم. اما متاسفانه فیلمنامه از ایده ی جذاب و نو اش به خوبی بهره نمی برد و یک پایان بندی بسیار بد، جذابیت های نخستین اش را هم از ذهن تماشاگر پاک می کند....
پ.ن:
برای تماشای این فیلم بیش از سه ساعت در صف سینما ایستادم، در روزی بارانی آن هم در کوچه ی تنگ کنار سینما استقلال که ماشین ها آب جوی اش را چپ و راست زیر پاهایمان سر می دادند و من حسابی پاهایم خیس شد. درست مثل دیشب، چند نفر مانده به من، گفتند که بلیط تمام شده و اگر می خواهید برای سانس فوق العاده منتظر باشید، آن هم ساعت ۱۲:۳۰ شب! پاک ناامید شده بودم. هم کلام های توی صف ام یکی یکی رفتند اما من به تجربه ماندم... ، تا این که ده دقیقه یا بیشتر که از نمایش فیلم گذشته بود، یکی آمد و گفت چندتایی بلیط هست!! در اوج ناامیدی رفتم تو، آن هم در حالی که کلا آدمی هستم که حتی یک پلان فیلم را هم از دست نمی دهم، اما این بار تن به اجبار دادم...! داخل سینما بغل دست آدم فهمیده ای نشستم، فهمیده، چون از نگاه های من به پرده ی سینما خوب فهمید که باید آن چند دقیقه ی ندیده از فیلم را مختصر و مفید برایم بازگویی کند!
۲۱ بهمن ۹۳
متاسفانه این فیلمُ ندیدم
البته چیز زیادی از دست نداده اید!
پرداختن به چنین موضوعاتی در سینمای ما، یعنی حفظ فاصله (!) از موضوع!
سپاس که هستید.