حرمت نگه دار
دلم
گلم
که این اشک ، خون بهای عمر رفته من است
میراث من!
نه به قید قرعه
نه به حکم عرف
یک جا سند زده ام همه را به حرمت چشمانت
به نام تو
مهر و موم شده با آتش سیگار متبرک ملعون!
کتیبه خوان خطوط قبایل دور
این ؟ این سرگذشت کودکی است
که به سرانگشت پا
هرگز دستش به شاخه هیچ آرزویی نرسیده است
هرشب گرسنه می خوابید
چند و چرا نمی شناخت دلش
گرسنگی شرط بقا بود به آئین قبیله مهربانش
پس گریه کن مرا به طراوت
به دلی که میگریست بر اسب باژگون کتاب دروغ تاریخش
و آواز می خواند ریاضیات را
در سمفونی باشکوه جدول ضرب با همکلاسیها
دودوتا چارتا چارچارتا...
در یازده سالگی پا به دنیای شگفت کفش نهاد
با سرتراشیده و کت بلندی که از زانوانش می گذشت
با بوی کنده بدسوز و نفت و عرقهای کهنه
آری دلم
گلم
این اشکها خون بهای عمر رفته من است
دلم گلم
این اشکها خون بهای عمر رفته من است
میراث من
حکایت آدمی که جادوی کتاب مسخ و مسحورش کرده است
تا بدانم و بدانم و بدانم
به وار
وانهادم مهر مادری ام را
گهواره ام را به تمامی
و سیاه شد در فراموشی ؟ سگ سفید امنیتم
و کبوترانم را از یاد بردم
و می رفتم و می رفتم و می رفتم
تا بدانم تا بدانم تا بدانم
از صفحه ای به صفحه ای
از چهره ای به چهره ای
از روزی به روزی
از شهری به شهری
زیر آسمان وطنی که در آن فقط
مرگ را به مساوات تقسیم میکردند
سند زده ام یک جا
همه را به حرمت چشمان تو
مهر و موم شده با آتش سیگار متبرک ملعون
که می ترکاند یکی یکی حفره های ریه هایم را
تا شمارش معکوس آغاز شده باشد
بر این مقصود بی مقصد
از کلامی به کلامی
و یکی یکی مردم
بر این مقصود بی مقصد
کفایت می کرد مرا حرمت آویشن
مرا مهتاب
مرا لبخند
و آویشن حرمت چشمان تو بود ؟ نبود؟
(زنده یاد حسین پناهی)
پ.ن. ها:
* دلم نمی خواست نوشته ای طولانی توی وب بگذارم؛ در این زمانه ی اس. ام. اس و داستان کوتاه و استیکر، دل و دماغی برای حرف های بلند نیست. خیلی وقت ها این «کوتاه»ی ها، نفس دل را می گیرد و بغضی می شود در حنجره ای.
* نخستین بار این شعر زیبا را در کاست «سلام، خداحافظ» شنیدم و تا مدت ها همدم شب و روزم بود. هنوز آن کاست رادارم. صدای گرم پرویز پرستویی هم در جایی به یاری آمده است.
۹۳
سلام
کفایت مهتاب
حرمت چشمان
کفایت لبخند
حرمت آویشن
چقدر زیبا و لطیف برگزیده شده این عبارات
یاد حسین پناهی عزیز گرامی ... کارهای تصویری ایشان را هم خیلی دوست داشتم که در نوع خودش ناب بود.هر چند متأسفانه فضای مجازی تصویر معوجی از او ساخت برای نسل بعدی
درود!
این شعر رو خیلی دوست دارم؛ خیلی پر احساسه.
یادشون گرامی واقعا؛ بله همین طوره. "دو مرغابی در مه" اش از اون کارهای ماندگار هست. متفاوت بود.
در موردجفای فضای مجازی در مورد ایشان به حق گفته اید. متاسفانه همین طوره.
خیلی ممنونم از حضورتون.
سلام
سپاس
خیلی هم عالی بود.
درود و سپاس از حضورتون.
به مهر می بینید.
سپاس که وقت می ذارید و می خونید.
حرف دل همیشه خریدنی ست
درود بر شما،
سپاس.