«تک تیرانداز آمریکایی» در قالب روایت زندگانی یک تک تیرانداز واقعی آمریکایی که در جنگ عراق شرکت می کند، سعی دارد فقط یک فیلم بیوگرافی نباشد و به ابعاد دیگر حضور سربازان در جبهه های جنگ نیز بپردازد. فیلم به سرعت ما را با قهرمان فیلم آشنا می کند و سر راست داستان اش را پی می گیرد. لحظات پر کششی را خلق می کند و توانایی جذب مخاطب را از هر طیفی دارا می باشد.
اما فیلم یک مشکل عمده، و چند مشکل فرعی دارد؛ همان قدر که به پیش بردن روایت در فیلمنامه اهمیت داده شده، به همان اندازه در شخصیت پردازی ها غفلت شده است.در فیلم هایی که اتفاقا قهرمان محوراند، شخصیت پردازی به مراتب اهمیت بیشتری پیدا می کند. اما در این جا هیچ کدام از شخصیت های اصلی، کاراکتر به معنای واقعی نیستند. از جمله قهرمان اصلی و همسرش. و این گونه است که آن لحظات مورد نظر کارگردان و نویسنده، آن جایی که باید مخاطب به مکاشفه ای برسد، کم رنگ است و آن همذات پنداری واقعی اتفاق نمی افتد. فیلم بیش از حد روی عضلانی بودن قهرمان اش تاکید می کند و آن قدر واژه ی «افسانه» را در مورد او به کار می برد که مخاطب را دچار سرخوردگی می کند.
برعکس، آن لحظاتی که مخاطب باید به درون کاراکتر ها نفوذ کند و معنای رفتارهای آن ها را درک کند، ضعیف اند و تا حد زیادی کلیشه ای. کشتن انسان ها، حتی اگر دشمن ما باشند، آیا به این سادگی ست؟!
فیلم می خواهد به تقابل انجام وظیفه در یک سو، و خانواده در سوی دیگر بپردازد. در فیلم می بینیم که به مرور انجام وظیفه ی کاری قهرمان، به وظایف خانوادگی اش غلبه می کند و بر مشکلات خانوادگی اش افزوده می شود؛ خب، در این جا چه قدر از فیلم به شخصیت زن پرداخته شده است؟ مگر نه این که او یک سوی این ماجراست؟ و سوی مهم تر، چون قهرمان که در عراق به کارش مشغول است و این اوست که باید یک تنه بچه ها را بزرگ کند و از آب و گل درآورد! فیلم چه قدر به احساسات و درونیات این زن توجه کرده است؟!
از طرف دیگر، فیلم به تک تیرانداز مقابل که عراقی ست خیلی کم پرداخته است و یک طرفه به قاضی رفته است. فیلم به این پرسش پاسخ نمی دهد که یک قهرمان المپیک، چرا باید وارد چنین ماجراهایی شود؟ حداقل باید سکانس هایی را به او اختصاص می داد و به انگیزه ها و درونیاتش می پرداخت- مقایسه شود با «دشمن در آستانه ی دروازه ها» از ژان ژک آنوی.
به نظرم نحوه ی برخورد فیلم با داستان، مثل این است که بخواهید یک رمان را در قالب یک داستان کوتاه بیاورید! این قصه اگر می خواست سرانجام بگیرد، باید به سریال تبدیل می شد، نه یک فیلم دو ساعته!