فلسفه های لاجوردی

یادداشت های من...

فلسفه های لاجوردی

یادداشت های من...

بانی و کلاید


بانی و کلاید، آرتور پن، ۱۹۶۷


  دهه ی سی، دهه ی معروف به رکود اقتصادی در آمریکا و برخی کشورهای دیگر است؛ دهه ی از کار افتادن کارخانه ها و سقوط بورس، و همزمان قدرت گرفتن بانک ها. در این دهه فقر و بیکاری تشدید شده و بزهکاری های اجتماعی به اوج خود می رسد. در چنین دهه ای، کلاید (وارن بیتی) یک سارق خرده پا، با دختری به نام بانی (فی داناوی) آشنا شده و زوجی را تشکیل می دهند که دست به سرقت های مسلحانه در چند ایالت می زنند. 

فیلم با یک ترانه ی قدیمی مربوط به آن دهه، و عکس هایی مربوط به این دو از کودکی تا جوانی آغاز می شود تا بر واقعی بودن ماجراها تاکید کند. سکانس آشنایی این دو در فیلم نقش مهمی ایفا می کند، زیرا علاوه بر آشنایی مخاطب با کاراکترها و البته آشنایی کاراکترهای اصلی با یکدیگر، باید مخاطب را مجاب کند که چرا بانی، باید با تبهکاری آسمان جل که سابقه ی سرقت مسلحانه را دارد، همراه شود؛ شروع فیلم با بانی است. او به صورت زنی افسونگر، آزاد و تنها تصویر می شود که انگار به دنبال بهانه ای برای گذران وقت است. انگار منتظر رخ دادن اتفاقی است. در همین حال، کلاید را می بینیم که می خواهد اتومبیل مادر او را سرقت کند. ظاهر شدن بانی از پنجره و دیالوگ هایی که بین آن دو رد و بدل می شود، کلاید را مجاب می کند که این دختر اهل با خبر کردن پلیس نیست! آشنایی این دو به سرعت شکل می گیرد و کار مشترکشان را آغاز می کنند.

  کلاید اما برخلاف گنگسترهای فیلم های دهه های پیش، از نقطه ضعفی رنج می برد (جنسی) که او را درست در تقابل اسلاف اش، و البته بانی جذاب قرار می دهد. او اما با چهره ای گیرا (چشمان نافذ، لبخند دلنشین) و کاراکتری لاقید نسبت به قوانین و هنجارهای اجتماعی، با اعمالی غیر قابل پیش بینی، به اندازه ی کافی برای جذب بانی قابلیت دارد. بانی، زنی سرخوش، و بی اعتنا به هنجارهای مرسوم پیرامونش، نمونه ای جالب از حضور زن در قالب یک گنگستر است. این دو با هم زوجی را می سازند که به خوبی با روحیات سرکشانه ی جوانان دهه ی شصت سازگار است. البته نقش آرتور پن کارگردان در این بین ستودنی ست. چنین داستانی، به کارگردان جسوری چون او نیازمند بود.

  راهکار فیلمنامه نویسان فیلم ( دیوید نیومن و رابرت بنتن ) برای همراه کردن مخاطبان با این دو تبهکار، روی نشانه هایی از روحیات انسان دوستانه ی آن ها تاکید می کند (سکانس شلیک به تابلویی که تصرف ملک خانواده ای را توسط بانک نشان می دهد، خشم کلاید از کشتن مردی که در تعقیب آنها بوده است، نطلبیدن پول مردی که می خواهد پول هایش را در بانک بگذارد، رفتن به دیدار خانواده ی مادری بانی، شعر مرگ گفتن بانی، ...). وقتی بدانیم که بانک ها ، و به ویژه بانک مرکزی آمریکا، در ایجاد بحران اقتصادی آن دهه چه نقش مهمی داشتند، همراهی با آن ها ساده تر می شود.همچنین با گنجاندن سکانسی در اواخر فیلم، به مخاطب این اطمینان را می دهد که آن ها در رابطه ی مشترکشان دجار مشکلی نخواهند شد!

  موسیقی فیلم ( چارلز استروس )، در سکانس های تعقیب و گریز، کمیک و سرخوشانه می نماید که تاکیدی ست بر لذت این دو از اعمال تبهکارانه شان. و این یکی از تفاوت های مهم فیلم با نمونه های ژانر می باشد.

  فیلمبرداری، نورپردازی و صحنه آرایی ها، به کمک حضور در لوکیشن های واقعی، کاملا رنگ و بوی دهه ی سی را به مخاطب القا می کنند. به این ها اضافه کنید بازی های خوب گروه بازیگران فیلم را.

 گروه بازیگران اصلی فیلم


   سکانس درخشان پایانی که مرگ آن دو را تقدیس می کند، تصویری به یادماندنی را از این زوج در خاطر باقی می گذارد که مدت هاست در حافظه ی سینمادوستان ثبت شده است.



۲۷ فروردین ۹۴

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد