دلم برای خودم تنگ شده است..؛ احساس خستگی شدیدی می کنم.
معلمی با همه ی کمبودها و سختی هایش، باعث شده است که دم خور باشم با شاگردانم و آرامش پیدا کنم...؛ شیطنت هایشان، مهربانی هایشان... معاون پارسالمان تعریف می کرد که وقتی تصادف کرده بودم و مدتی را نبودم، سر یکی از کلاس ها در پاسخ به این که چرا سر کلاس نمی روم گفته بود که معلمتان تصادف کرده است، چندتایشان برایم گریسته بودند...؛ خب! دل به دل راه دارد... من هم همه شان را دوست دارم!... من هم گاهی در خلوت خودم، برایشان گریسته ام...؛ مثلا پشت رل!!
دلم برای فیلم دیدن هم تنگ شده است...!
آه ای زندگی
منم که هنوز با همه ی پوچی از تو لبریزم...
"فروغ فرخ زاد"