بعد از مدت ها، فرصتی پیش آمد تا روی داستان هایم کار کنم. دیروز و امروز روی داستان های "درخت انگور" و "آسانسور" کار کردم که هر دو مربوط به سال های پیش اند و همین، حس خوبی بهم داد. امیدوارم بتوانم در فرصت های بعد، روی بقیه ی داستان ها هم کار کنم.
اوایل هفته هم مجموعه داستان کوتاهی را شروع کردم که اگرچه تنها یک داستانش را خوانده ام، اما اگر بقیه ی داستان ها هم به قدرت همین یکی باشد، خیلی خوب است.
نوشتن و خواندن، همیشه حالم را خوب می کند.
پ.ن ها:
٭ آرزوی موفقیت دارم برای همه ی عزیزانی که در فصل امتحانات هستند.
٭ هرچند با تاخیر اما، فرارسیدن سال نوی میلادی را هم به همه ی هموطنان مسیحی ام تبریک می گویم.
٭ سپاس از دوستان فرهیخته ام که با همه ی کم کاری ها و بی مهری هایم، همچنان می آیند و می خوانند. منت می گذارید دوستان جان!
٭ امیدوارم همه ی دوستان نازنین، همواره شاد و سلامت باشند.
٭ عکس را در راهروی کتابخانه ای عمومی گرفتم!
٭ بشنوید:http://s8.picofile.com/file/8316406292/
%D8%AF%D9%84_%D8%AF%DB%8C%D9%88%D8%A7%D9%86%D9%87
_%D9%88%DB%8C%DA%AF%D9%86_fygzHAWDzgg.mp3.html
ترانه ی جاودانه ی "دل دیوانه" با صدای "ویگن"، و شعری از "رهی معیری".
بازخوانی این اهنگ رو شنیدم قشنگه.
خوشحالم که پسندیدین؛ خیلی ممنونم که وقت می ذارین و می خونید.
سلام.
همواره و همواره میخوانمدتان. ببخشید که کم پیام میگذارم ولی بدانید که وبلاگتان ناخوانده نمیمیاند.
خوشحالم که دوباره به داستانهایتان فکر میکنید و با آنها حالتان خوش است .
شاد باشید و برای شادی ما هم دعا کنید.
درود!
خیلی لطف دارید؛ سپاس بی کان که وقت می ذارین و می خونید.
نوشتن حال من رو خوب می کنه!
امیدوارم شما هم در مسیر آرزوهاتون شاد و موفق باشید.