یک بند باران می بارد...
پیش از ظهر وسط بارش باران، با سجاد سوار بر ماشین رفتیم سمت کوه های امروله.
جاده را در پیش گرفتیم. از روستاهای زرده، رشتیان و هزارخانی گذشتیم و به حصار رسیدیم که آخرین روستای این مسیر و دقیقا پای امروله قرار گرفته است و از آن جا دور زدیم و برگشتیم. اگر هوا آفتابی بود، بقیه ی مسیر را به سمت دره ها و ارتفاع های بالاتر پیاده یا با وسیله ای چون موتور یا قاطر می رفتیم.
اما تماشای شکوه امروله، که از نیمه برف آن را در بر گرفته بود، در تمامی مسیری که به سمتش می رفتیم آن هم در زیر بارش بی امان باران، حس و حال خودش را داشت! روستاهایی آرمیده در تپه ها و سبزه زاران که دیوارهای کاهگلی شان خیس خورده بود و تازگی سبزی درخت هاشان به قهوه ایِ خاک می آمد، و امروله که همچون دیواری بلند و ستبر، سپیدی برفِ صخره های مورّبش ناخودآگاه روحم را پر از زیبایی و شکوه کرده بود.
پ.ن:
عنوان از سپهری
http://8upload.ir/uploads/f8646370.jpg
سجادخواند؛
روستای هزارخانی در واپسین روزهای اردیبهشت ۹۹//امین کنگاوری
اینجا امرو رو با هیوا پیوند می زنن.بهش ،نه امرو نه هیوا میگن.ان شاءالله به وقتش برم باغ و
ازشکوفه اش عکس بگیرم
+انگاراین تصویر آبیِ سپیده دمِ ثبت شده
باید جالب باشه ترکیب گلابی با به!
خیلی هم خوب.
تصویر برش زده از عکس کامل تری هست که با موبایل گرفته شده؛ اگه دوربین حرفه ای داشتم، قطعا زیبایی این کوه رو بهتر به تصویر می کشیدم.
سپاس که خوندین.