روی تخت فیزیوتراپی ام و کابل های برق، انگار نوک می زنند به پام!
نمی دانم چرا یکهو یاد فیلم "محرمانه لس آنجلس" افتادم.
یادش بخیر...
زمستان ۷۹ در کلاس تحلیل فیلم در دفتر نشریه ی مهر، وابسته به حوزه ی هنری ثبت نام کردم. آن روزها مشتریِ پرو پا قرص هفته نامه ی مهر بودم.
شهریه ی کلاس بیست هزارتومان بود برای دوازده جلسه که هفت هزار و پانصد تومانش را مسئولین فرهنگی دانشگاه پرداخت کردند!
کلاس در دفتر نشریه، واقع در خیابان زرتشت غربی بود.
از شهر ری با اتوبوس می آمدم راه آهن و از آن جا دوباره با اتوبوس می رفتم تا میدان ولیعصر و بعدش پیاده می رفتم تا دفتر نشریه. دو ساعتی توی راه بودم. کلاس ها دم عصر برگزار می شد.
اما ..
چه روزهایی بود!
آقای معززی نیا که برای نشریاتی چون دنیای تصویر، نق د سینما و همین هفته نامه ی مهر می نوشت، استادمان بود.
برنامه اش را روی تحلیل فیلم محرمانه لس آنجلس گذاشت؛ فیلمنامه اش را خریدیم و تک تک پلان ها و سکانس هایش را تحلیل کردیم.
این کلاس، نگاهم را به سینما خیلی گشوده کرد.
بعد هم معرفی نامه ای از آقای معززی نیا گرفتم که با آن می توانستم فیلم های سینما کوچک را ببینم؛ فیلم های طراز اول سینما، با کیفیتی که آن روزها در کشور بهترین بود.
زمستان ۷۹، وقتی برف آمده بود، پیاده از میدان ولیعصر تا خیابان زرتشت را آرام رفتم؛ نور مغازه ها روی برف پیاده رو پاشیده بود.
چه قدر حالم خوب بود آن روزها...
وقتی از کلاس برمی گشتم، بچه های خوابگاه دورم جمع می شدند و برایشان از کلاس می گفتم.
همین کلاس ختم شد به برنامه ی هفتگی نمایش فیلم در فضای بسته ی دانشگاه، و نمایش فیلم هایی چون ناصرالدین شاه آکتور سینما، شجاع دل، بایکوت، هفت، درخت گلابی، و...
اولی را در راهروی خوابگاه تماشا کردیم و بچه ها تا مدت ها ادای گلنارِ دختر لُر را در می آوردند که:"جعفر!.. جعفر!"
دومی را هم بدون سانسور، در سالن غذاخوری نمایش دادیم.
یاد باد آن روزگاران یاد باد..
امیدوارم حالتون خوب باشد. فیزیوتراپی ها عجب خاطراتی را زنده میکنند
واقعا یاد باد...
شکر خدا پاهام خوب شدن. فیزیوتراپی ها هم خیلی موثربودن.
سپاس از حضورتون.
سلام دوست عزیز
هرچه تعلقاتمان بیشتر میشود خیلی سختتر میتوانیم چنین برنامههایی برای خودمان بچینیم... دنیا هم که شده مسابقه افزودن تعلقات! یاد دوران دانشحویی خودم افتادم و آن همه جنب و جوش و فعالیت...
امیدوارم هر چه زودتر با سلامتی کامل در مجاز و غیرمجاز حضور داشته باشید.
امان از تصادف و امان از خانهتکانی (پست قبل)
درود و سپاس از حضورتون حسین آقا.
درست می فرمایید؛ خیلی سخت می شه دوباره چنین برنامه هایی داشته باشیم.
نوستالژی بازم حسین آقا
کاش بنویسید از اون دوران. خوندنش باید جذاب باشه.
واقعا هر بار می آم وبتون، این استمرارتون در نوشتن، بهم انگیزه می ده. همیشه می گم زنده باد!
امان از خانه تکانی!
درود برشما
در پناه خداوند سلامت باشید همیشه.
درود و سپاس از حضورتون.
شاد و تندرست باشید در کنار عزیزانتون.
سلام
به گمانم خاطرات گاه آدم را تا مرز کشتن می برد و گاه زنده می کنند.
درود و سپاس از حضورتون آقامهرداد.
امید که نسبت خاطره های خوبمون نسبت به خاطره های تلخ، بیش تر بشه.