در جایی از فیلم شورش بی دلیل، پلاتو(سال مینئو) از جیم استارک (جیمز دین) می پرسه :" تو فکر می کنی آخر دنیا شب اتفاق می افته ؟"
و جیم استارک پاسخ می ده: "دم سحر اتفاق می افته."
خواب دیدم عروسی است؛ اما شبیه عروسی نبود. انگار شهرستان بودم. روی پشت بامی که شهر زیر پایم بود. اثری از زن ها نبود. دیر رسیدم و می خواستم لباس عوض کنم، اما دوربینِ روی کرین، من و چندنفر دیگر را که روی پشت بامِ خانه ی رو به روی مجلس عروسی ایستاده بودیم به تماشا، گرفت و به من که رسید پیچی رقصیدم، و وقتی که گذشت ایستادم که چرا لباسم را عوض نکرده ام؟...، من و چندتایی که آن وسط می رقصیدند، پیراهن خاکستری و شلوار پارچه ای تیره ای به تن داشتیم.
عروسی بود اما هیچی ش شبیه عروسی نبود.
پیش از ساعت چهار، از این خواب بیدار شدم و خوابم نبرد.
در عوض، ایده ی یک داستان به ذهنم رسید!
اجازه آقا؟!من هم با جیم موافق ام و امیدوار که،پایان دنیا. . .
+شما قشنگ و زیبا می نویسید.
امید که به زودیِ زود،.. مجموعه داستان های شما چاپ شن .
امیدوارم که پایان دنیا جوری اتفاق بیفته که عزیانمون کمترین آسیب برسه.
خیلی محبت دارید، زور سپاس.
خیلی ممنون از امید بخشی تون. به امید خدا.
سپاس از حضورتون.
سلام آقا اسماعیل
خوبید؟
هیراد پسر گلت خوبه؟
وبلاگ شما هنوز حس خوبی داره. فیلم و ادب و داستان و ریاضی.
درود آقا حامد،
خیلی ممنونم از احوال پرسیت.
شکر، می گذره.
هیراد خوبه و سرگرم مدرسه ی مجازی!
سلام می رسونه.
لطف داری؛ خیلی ممنونم که وقت گذاشتی، سر زدی و خوندی.
شاد و تندرست باشی همیشه.
سلام دوست من
پایان دنیا و دم سحر مرا به یاد زلزله بم انداخت... نه پایان دنیا سر ظهر به نظرم بهتره
درود بر دوست فرهیخته!
اتفاقا همیشه توی ذهن منم اومد؛ مثل زنگ تلفنِ ناغافل...
نمی دونم، شاید سر ظهر بهتر باشه.
سپاس که خوندین.