صبح که برای پیاده روی زدم بیرون، از کنار چهاردیواری بدشکلی گذشتم. یاد حرف های هیراد افتادم. چهاردیواری ای در حاشیه ی جاده ی خاکی که گویا قرار بود خانه ای شود. آخرین بار، چند ماه پیش دیده بودیمش. دیروز که با ماشین از کنارش رد شدیم، هیراد پرسید:"چرا این طوری شده؟..."
معلوم شد منظورش این است که چرا برایش سقف گذاشته اند و آن شکل و شمایل قبلش را ندارد.
بعد به اشان بد و بیراه گفت.
پرسیدم چرا بابا؟
گفت:"چون هزار خاطره ام را ازم گرفتند..!"
پسرکم!
اینجا، خیابان ها، بناها و محلّه ها به سادگی اسم عوض می کنند. باغ ها و خانه های قدیمی، ساختمان ها و برج های بدقواره می شوند.
لاله زار، بازار کالاهای برقی شده است.
سینماها و تئاترها یکی پس از دیگری تعطیل می شوند؛ از تئاتر نصر، تا سینما کریستال، آسیا، عصر جدید.
اینجا کسی نگران خاطره های ما نیست...
تیم ملی ایران ۱ کروزیرو برزیل ۱، ورزشگاه امجدیه بهار سال ۱۳۵۱
پ.ن:
عنوان از صائب تبریزی