*جنگ جهانی دوم: از خطوط مقدم [مستند]، راب کلدستریم، ۲۰۲۳
امتیاز: ۴ از ۵
مروری بر جنگ جهانی دوم از آغاز تا پایان (۱۹۴۵-۱۹۳۹).
فیلم تماما با استفاده از تصاویر آرشیوی باقی مانده از جنگ جهانی دوم روایت می شود؛ تصاویری که ترمیم شده اند یا رنگی شده اند و البته متناسب با روایت استفاده شده اند.
فیلم با روایت گزارش گونه، بهره گیری از تصاویر واقعی و ارائه ی نظرات طرف های درگیر، تلاش می کند نگاهی بی طرفانه به وقایع جنگ جهانی دوم داشته باشد.
نقطه ی قوت فیلم در نگاهی ست که به وقایع جنگ دارد؛ راویان از سربازان و مردم عادی دو طرف، از تجربیات خود می گویند: جنگ در هرحال، هیچ برنده ای ندارد. برخی از تصاویر استفاده شده در فیلم به شدت تکان دهنده است.
به نظرم جای برخی اتفاقات در فیلم خالی است:
- بمباران درسدن در آخرین ماه های جنگ توسط متفقین که چرچیل نقشی مهم در آن داشت و طی آن هواپیماهای انگلیسی و آمریکایی با بیش از دو هزار بمب افکن و جنگنده به طرزی وحشیانه، حدود نود درصد از این شهر زیبا و تاریخی را که با فلورانس مقایسه می شد از بین بردند و غیرنظامیان زیادی را کشتند.
- پرداختن بیشتر به جنایات جنگی ژاپن از جمله در چین، که نقش زیادی در همراهی افکار عمومی با دولت آمریکا پس از بمباران هسته داشت.
پ.ن. ها:
*کورت ونه گات (نویسنده ی آمریکایی)، کشته های بمباران درسدن را ۱۳۴۰۰۰ نفر ذکر کرده است و گونترگراس (نویسنده ی آلمانی) آن را یک جنایت جنگی خوانده است.
* فیلم می تواند در تدریس تاریخ مورد استفاده قرار گیرد چرا که خلاصه کردن چنین جنگی در شش اپیزود، کار ساده ای نیست که این فیلم موفق شده است آن را به انجام رساند.
از مجموعه عکس "روسپی" - کاوه گلستان
قلعه -کامران شیردل ؛۱۳۵۹-۱۳۴۴ «اینا مادر که نیستند… بچههایی نه سال، ده سال، پونزده سال دارن، اینا رو توی جمشید شبها میبرند استفاده میکنن، میبرن توی خیابونا میفروشنشون، به رانندهها، به مثلاً مردمی که میخرند، به مردهای مثلاً عرقخور و فلان میبرن میفروشن… یکی چهل تومن پنجاه تومن میگیرن، یه ساعت پهلوشون میمونن. من میگم حیفن اینا، گناه دارن، ما آلوده شدیم، اونا آلوده نشن…»
"قلعه"، مستندی درباره ی شهرنوی تهران به کارگردانی کامران شیردل است. ساخت "قلعه" به سفارش سازمان زنان ایران، در سال ۱۳۴۴ شروع شد، اما پس از آن که فیلم دیگر کارگردان به نام "تهران... پایتخت ایران" توقیف شد، ساخت "قلعه" نیز متوقف شد.
پس از انقلاب، شیردل به کمک همان مقدار فیلم هایی که گرفته بود، و عکس های کاوه گلستان از شهرنوی تهران، نسخه ای از "قلعه" را تدوین کرد که در سال ۱۳۵۹ اکران شد؛ همان نسخه ای که امروزه در دسترس ماست و مدت زمان آن ۱۸ دقیقه و ۱۹ ثانیه است.
لوکیشن آغازین فیلم، کلاس درسی ست برای زنانی که سابقاً روسپی بوده اند. در این جا مخاطب این زنان را در محیطی متفاوت می بیند؛ آموزش می تواند به آن ها کمک کند تا از فلاکتی که در آن غرق شده بودند، نجات یابند و خودشان را پیدا کنند، اما فیلم خیلی روشن، تضادی که بین وضعیت آن ها و آنچه را که روی تخته می نویسند، به رخ می کشد. می بینیم که خانم معلم دیکته میکند و یکی از زن ها بر تختهسیاه مینویسد:«بنویس جانم: شهرهای بزرگ ایران دارای کارخانهها و ادارهها و بیمارستانهای بسیار است که مردم شب و روز در آنجاها کار میکنند. هر ایرانی چه در شهر و چه در ده زحمت میکشد تا زندگی بهتری برای خود…»
فیلم در عین حالی که سعی می کند از خلال صحبت های این زنان، به چگونگی راه پیدا کردنشان به شهرنو اشاره کند - از جمله، فقر فرهنگی و ضعف قانون و سیستم قضایی- دلایلی را مطرح می کند که چرا آن ها نمی توانند از این لجنزار رهایی یابند؛ این زنان به تحقیرآمیزترین شکل، مورد استثمار قرار گرفته اند. «تقریباً هجده سال پیش از این، من دختر بودم، زیر پای من نشستند، من رو آوردند تهران، به جای فساد، در دروازه قزوین… که من رو فروختند… هر چه سعی کردم بیام از اونجا بیرون نمیذاشتند… میگفتند تو بدهکاری.»
ازآنچه که می گذرد، محاطب حس می کند وضعیت خیلی بغرنج تر از آن است که آموزش بتواند آن را حل کند. گویی هرکدام از این زن ها، هر آن احتمال بازگشتشان به روسپی گری هست.
تصاویر سیاه و سپید فیلم، تهی از زیبایی های پایتخت ِ در حال توسعه است و همزمان، له شدن این زنان را زیر چرخ های آن نشانمان می دهد. رنجی که می کشند، فقر و بی کسی، در صورت هایشان و در صدا و گفتارشان فریاد می زند. عکس های کاوه گلستان از شهرنو، تلخ و گزنده است. نگاه هایی پر از رنج. انگار نه راه پس دارند و نه راه پیش. در صورت هایشان کم تر ردّی از زیبایی دیده می شود. بعضی شان سال هاست که ساکن شهرنو هستند- یکی شان می گوید سی و پنج سال است که ساکن آن جاست!
همزمان خانم معلم به خانمی که پای تخته است چنین دیکته می گوید:« خدایا تو را شکر می گویم که مرا آفریدی..!»
فیلم با عبارت "ناتمام" به پایان می رسد.
پ.ن. ها:
٭ یک سال پس از ساخت این فیلم، اوضاع شهرنو قدری تغییر کرد؛ زنان کارت بهداشت گرفتند و الزاما هر هفته باید در درمانگاه معاینه می شدند و هر شش ماه یک بار هم باید آزمایش خون می دادند.
در همان سال ها، حدود ۱۵۰۰ زن در شهرنو زندگی می کردند.
٭ کامران شیردل، کارگردان "اون شب که بارون اومد (۱۳۴۶) است؛ یکی از بهترین مستندهای تاریخ سینمای ما.
٭ عنوان، برگرفته از فیلم.