-
این فیلم را به عقب برگردان...
شنبه 7 مهر 1397 19:14
دنیا به همین چند سطر رسیده است به اینکه انسان کوچک بماند بهتر است به دنیا نیاید بهتر است اصلا این فیلم را به عقب برگردان آن قدر که پالتوی پوست پشت ویترین پلنگی شود که می دود در دشتهای دور آن قدر که عصاها پیاده به جنگل برگردند و پرندگان دوباره بر زمین نه... به عقب تر برگرد بگذار خدا در آینه بنگرد شاید تصمیم دیگری...
-
مردن مردانه...
جمعه 6 مهر 1397 18:55
پاییز جان ! چه سرد ، چه درد آلود چون من تو نیز تنها ماندستی ای فصل فصل های نگارینم پاییز ای قناری غمگینم... "مهدی اخوان ثالث" بشنوید: http://s9.picofile.com/file/ 8338479218/Mordane_Maradaneh. mp3.html "مردن مردانه"، از گروه "داماهی". صدا: رضا کولغانی ، شعر: ابراهیم منصفی . متن به لهجه ی...
-
این ۱۲ نفر
چهارشنبه 4 مهر 1397 01:13
اتفاق خوب سه شنبه این بود که یکی از دانش آموزان پیش دانشگاهی پارسال به دیدنم آمد و خبر قبولی اش در دانشگاه را داد. زنگ تفریح بود و داشتم لقمه ای را که از خانه آورده بودم می خوردم که صدایم کردند. از دانش آموزان رشته ی ریاضی بود که اتفاقا همیشه با اجازه یا بی اجازه، لقمه می خورد سر کلاس! البته به محض این که می دیدم، سرخ...
-
ندارد!
دوشنبه 2 مهر 1397 19:21
فصل عوض میشود جای آلو را خرمالو میگیرد جای دلتنگی را دلتنگی... "علیرضا روشن" توی پارک، در تاریک روشنای بلوار اصلی اش پیاده می روم. هندزفری در گوشم است و کتابی در دستم. سایه ام از من پیش افتاده است. آسمان نیمه ابری ست و باد خنکی می وزد. ماه کامل است. هوا اما دلگیر است.
-
هیراد
یکشنبه 1 مهر 1397 23:38
امروز هیراد رفت پیش دبستانی. پرسیدم:"بابا، چی ازت پرسید خانم معلمت؟" گفت:"پرسید دوست دارید در آینده چه کاره بشید؟" - خُب، چی جواب دادی؟ - گفتم می خوام یه قهرمان بشم، مثل مرد آهنی! ٭ هفته ی پیش که داشتم یادداشت هایم را مرتب می کردم و به نقاشی های دوره ی خوابگاه دانشجویی رسیده بودم، داشتم به نقاشی شب...
-
پاییز نام دیگر من...
یکشنبه 1 مهر 1397 06:33
پاییز آمدست که خود را ببارمت پاییز نام دیگر "من دوست دارمت..." "سید محمد موسوی" دیشب باران زده و حال هوا خوب است. پاییزِ قشنگ، نیامده دلبری هاش را آغاز کرده است. زخم اهواز اما بر دل وطن تازه است. خدایا کمک کن حال همه ی ما خوب باشد. امروز، روز اول مدرسه است؛ کودکان سرزمین من، چه با نان و کیف و کفش،...
-
درباره ی "سلاخ خانه ی شماره ی پنج"، کورت ونه گات
جمعه 30 شهریور 1397 16:39
بخش نخست کتاب درواقع فشرده ی آن، و همچون راهنمایی برای مطالعه اش می باشد. نویسنده در این بخش حرف های اصلی اش را زده است؛ تنفرش از جنگ و چرایی این تنفر، واقعه ی بمباران درسدن، و شیوه ی نگارش این رمان. واقعه ی دهشتناک بمباران درسدن در اواخر جنگ جهانی دوم، بهانه ای می شود برای واکاوی دلایل جنگ به طور کلی و تعمیم آن به...
-
درین شب ها...
جمعه 30 شهریور 1397 00:45
دارم داستان "سرویس دبیرستان مولوی" را تایپ می کنم؛ عینا همان نسخه ی دستنویسی که در نوروز نود نوشتم. تغییراتش را بعد از تایپ انجام خواهم داد. همزمان تصنیف های آلبوم سفر عسرت استاد ناظری را گوش می کنم که خیلی غمگین اند. هرکسی در بین نوشته هایش، به تعدادی بیشتر دلبستگی دارد و من هم به این داستان دلبستگی عمیقی...
-
به روز واقعه تابوت ما ز سرو کنید...
چهارشنبه 28 شهریور 1397 13:41
- تو از حسینبنعلی چه میدانی؟ - او مقتدای راحله است. این سببِ اولبار بود که او را دانستهام. - من یک بار او را دیدم که با اسیران نصرانی عیسیمسیح را به شفاعت گرفت که آشفتگی نکنند و بند از پایِ ایشان برداشت. هنوز هم این سخن در گوش است که فرمود «ما برای برداشتنِ بند آمدهایم، نه بند نهادن.» - از او بسیار میگویند؛...
-
حوض نقاشی من بی ماهی ست...
سهشنبه 27 شهریور 1397 20:47
داشتم یادداشت های قدیمم را جمع و جور می کردم و کلی خاطره برایم زنده شد...؛ مثلا نقاشی هایی که دوره ی دانشجویی کشیده بودم! نقاشی کشیدن به وقت تنهایی، از سرگرمی های من بوده است. نقاشی هایی را از سال سوم ابتدایی به این سو هنوز دارم. یا نقاشی ای دارم از شب اولی که در خوابگاه دانشجویی بودم...؛ همین طور نقاشی ای که با ذغال...
-
تا چه قبول افتد...
دوشنبه 26 شهریور 1397 21:59
با همه ی دغدغه ها و گرفتاری ها، دارم روی داستان هایم کار می کنم. تقریبا شش داستان آماده دارم و حداقل دو داستان دیگر هم باقی مانده تا آماده شان کنم. به هرکدام از داستان ها از یک واژه و جمله و پاراگراف بگیر تا بازنویسی کامل، پرداخته ام. امیدوارم بالاخره روزی به شکل مجموعه داستانی چاپ شوند. تا چه قبول افتد و چه در نظر...
-
مثل شعر...
شنبه 24 شهریور 1397 16:12
که ما همچنان مینویسیم که ما همچنان در اینجا ماندهایم مثل درخت که مانده است مثل گرسنگی که اینجا مانده است مثل سنگها که ماندهاند مثل درد که مانده است مثل زخم مثل شعر مثل دوست داشتن مثل پرنده مثل فکر مثل آرزوی آزادی و مثل هر چیز که از ما نشانهای دارد. "محمد مختاری"
-
روز سینما
چهارشنبه 21 شهریور 1397 21:31
سینما سعدی، خیابان جمهوری (شاه آباد سابق)، تهران، اواخر دهه ی ۳۰ چون ناراحتی وجود داره، موسیقی هست، چون ناراحتی وجود داره، شعر هست، چون ناراحتی وجود داره، سینما هست... از دیالوگ های فیلم "مالیخولیا"، لارنس فون تریه ، ۲۰۱۱.
-
این روزها...
چهارشنبه 21 شهریور 1397 17:34
روزهای شلوغی را پشت سر گذاشتم که خستگی، تلخی و شیرینی توامان داشت. امروز هیراد را در پیش دبستانی ثبت نام کردم. یک مهد کودک سر کوچه ی مادر که برای دیر و زودهای احتمالی، سختمان نباشد. وقتی گذاشتمش آن جا و برگشتم خانه ی مادرم، گفت:"دلم گرفته است..." گفتم:"به خاطر هیراد؟" گفت:"از امروز شروع شد؛...
-
در آستانه ی پیری
جمعه 16 شهریور 1397 22:32
نخست ثانیهها کمی بعد دقیقهها ساعتها روزها ... به خودت که میآیی میبینی سالهاست درد میکشی و چیزی حــــــس نمی کنی ... "محمد مرکبیان" ٭بشنوید: http://s9.picofile.com/file/8336626368 /03_Mohsen_Chavoshi_Dar_Astaneye_Piri.mp3.html "در آستانه ی پیری"، از محسن چاووشی .
-
آجرها...
پنجشنبه 15 شهریور 1397 00:42
فردا این کار به پایان می رسد... چند روز پیاپی کار با همه ی سختی ها و شیرینی هایش... در این هنگامه ی شب که حدود دو ساعتی ست گوشی هایمان را تحویل گرفته ایم- و البته فردا صبح زود باید تحویلش بدهیم!- در حال گوش کردن به یک موسیقی غمگین هستم. رضا هم که بدخواب است, بیدار است و بقیه خوابشان برده است. گذراندن روزها و شب ها, بی...
-
شب ...
چهارشنبه 14 شهریور 1397 00:15
جایی مشغول به کار هستم که فقط ساعات محدودی حق استفاده از تلفن همراهمان را داریم...
-
خشت و آیینه
جمعه 9 شهریور 1397 18:35
در خبرها خواندم که قرار است نسخه ی مرمت شده ی فیلم "خشت و آیینه" ابراهیم گلستان در جشنواره ی ونیز روی پرده برود. این کار، در ادامه ی سنت مرمت فیلم های کلاسیکی ست که جشنواره های مهم دنیا دارند و بسیار جای خوشحالی ست که این فیلم هم در لیست مرمت قرار گرفته است. "خشت و آیینه" فیلمی رئالیستی ست که در...
-
امشب از شب های تنهایی ست، رحمی کن بیا...
پنجشنبه 8 شهریور 1397 04:22
اَز صُبحِ پَرده سوز، خدایا نِگاه دار این رازها که ما به دِلِ شَب سِپُردهایم "صائب تبریزی" مهمان داشتیم؛ وقت خواب گوشی رامین زنگ خورد و مهوش گفت که حال رحمان خوب نیست... الان بیمارستان میلاد هستیم؛ جلوی اورژانس توی ماشین نشسته ایم و منتظریم جواب آزمایش را بگیریم. پ.ن.ها: ٭عنوان از مولوی ٭ بشنوید:...
-
درباره ی "ببر سفید" از آراویند آدیگا
سهشنبه 6 شهریور 1397 20:02
ببر سفید رمانی چند بعدی است؛ نویسنده در قالب نامه ای بلند که طی هفت شب نوشته می شود، داستان زندگی بالرام حلوایی، از کودکیِ تلخ و مشقت بارش تا رهایی از قفس را دستمایه ی نقدی گزنده از شرایط اجتماع هند و نمایش تناقض ها و تقابل های آن قرار می دهد. او برای روایت داستانش، واژه های شناخته شده را از نو تعریف می کند و البته که...
-
الهی شکر...
سهشنبه 6 شهریور 1397 17:30
امروز بعد از ظهر پدر را بردم بیمارستان لواسانی و اکو گرفت. خوشبختانه آقای دکتر گفت که نیازی به عمل جراحی نیست...؛ الهی شکر! بعدا نوشت: وقتی می رفتیم، ضبط ترانه های امروزی می خواند..؛ می دانستم پدر دوست ندارد این ترانه ها را، اما کم حرف بود و چیزی نمی گفت. فقط چند جمله درباره ی گرمای هوا و ساختمان های نظامیِ بین راه...
-
کودکی گریه کند...
سهشنبه 6 شهریور 1397 08:27
نام مرا بنویسید پای تمام بیانیه هایی که لبخند و بوسه را آزاد می خواهند پای بیانیه هایی که نمی خواهند درختی قطع شود پرنده ای بهراسد چهارپایه ای بلغزد زیر پای کسی پای بیانیه هایی که می ترسند کودکی گریه کند. "ناهیدعرجونی"
-
شه هید نامری...
یکشنبه 4 شهریور 1397 19:45
این همه مرگ این همه پاییز از طاقت ما بیرون است... "احمدرضا احمدی" خبر تلخ و گزنده بود...؛ "شریف باجور" به همراه سه تن که دوتایشان از جنگلبانان بودند، در تلاش برای اطفای آتش سوزی جنگل های اطراف مریوان، گرفتار آتش شدند و در آتش سوختند. شریف باجور عضو انجمن سبز چیا بود که در نگهداری از طبیعت بکر...
-
ماه...
جمعه 2 شهریور 1397 01:17
در پیش رخ تو ماه را تاب کجاست عشاق تو را به دیده در خواب کجاست خورشید ز غیرتت چنین میگوید کز آتش تو بسوختم آب کجاست "خاقانی" روی پشت بام دراز کشیده ام؛ باد خنکی می وزد. ماه بالای سرم است و صدای ممتد جیر جیرکی می آید... ٭بشنوید: http://s8.picofile.com/ file/8335315818/4_ 5895523194277724161.mp3.html ترانه ی...
-
تُنگ
پنجشنبه 1 شهریور 1397 08:34
برای ماهی با سه ثانیه حافظه تُنگ و دریا یکی ست! دست من و شما درد نکند که دل ِ تنگ آدم ها را با یک عمر حافظه توی تُنگ می اندازیم و برای ماهی ها دل می سوزانیم! "مهدیه لطیفی" پ.ن: شهرستان هستیم. دیشب را روی پشت بام خوابیدم؛ شب سردی بود...
-
درد...
پنجشنبه 1 شهریور 1397 01:57
همهچیز شتابان میگذرد جز درد... "ریتا عوده" بشنوید: http://s8.picofile.com/ file/8335241168/10 _Shak_Mikonam.mp3.html "شک می ِکنم" با صدای رضا یزدانی
-
شب را بِدَف...
یکشنبه 28 مرداد 1397 22:57
دف را بزن! بزن! که دفیدن به زیر ماه در این نیمه شب، شب دفماهها فریاد فاتحانه ی ارواحِ هایهای و هلهله در تندری ست که میآید آری، بِدف! تلالوِ فریاد در حوادث شیرین، دفیدنی ست که میخواهد فرهاد دف را بِدف! که تندرِ آینده از حقیقت آن دایره، دمیده، دمان است و نیز دمان تر باد! دف در دفِ تنیده و، مه در مهِ رمیده، خدا را بِدف!...
-
کاخ یاقوت
یکشنبه 28 مرداد 1397 19:30
سر ظهر رفتم بیرون و چرخی زدم و ساندویچی خوردم. یک ساختمان دو طبقه ی جالب و قدیمی در محوطه ی بیمارستان دیدم با عنوان "کاخ یاقوت". درباره اش از نت اطلاعاتی به دست آوردم... این کاخ در حاشیه ی منطقه ی سرخه حصار که در گذشته شکارگاه شاهان قاجاری بوده، توسط ناصرالدین شاه ساخته می شود و به نام های کاخ سرخه حصار و...
-
تهران - شیراز
یکشنبه 28 مرداد 1397 16:22
کنار تخت پدر نشسته ام؛ از اتاق عمل بیرون آمده و حالا توی بخش خوابیده است. کیسه ای که به عنوان وزنه روی پانسمانِ کشاله ی رانش گذاشته اند باید تا شش ساعت همان جا بماند و این برای پدر که دراز کشیدن به پشت باعث کمر دردش می شود، آزار دهنده است. تخت بغل دستی اش پیرمردی لاغراندام است. پرستاری را صدا زد و ازش پرسید که از...
-
من پر از درد توام، بیمار می دانی که چیست؟...
یکشنبه 28 مرداد 1397 12:40
بیمارستان لواسانی هستم؛ پدر را برای آنژیو آورده ام و الان در اتاق عمل است. بعد از نوار قلب و اکویی که در بیمارستان محل خودمان گرفتیم، دکتر برای تشخیص بهتر فرستادمان این جا. بیمارستان پای کوه هایی قرار گرفته است که از پارک جنگلی سرخه حصار هستند. زمین های شیب دار و پله ها پدر را که پاهاش درد می کند، اذیت می کند. صبح تا...