-
همه چی آرومه...!
شنبه 22 دی 1397 12:20
٭ سر یکی از کلاس های دهم انسانی داشتم برگه هایشان را تصحیح می کردم؛ بچه ها هم با هیجان پیگیر نمره هایشان بودند. یکی شان وقتی نمره اش را خواندم "ده و نیم"، از جایش برخاست، نشست روی زمین و به سبک کشتی گیرها کف کلاس را بوسید و دست هایش را به نشانه ی شکرگزاری بالا برد! ٭ احوال دانش آموزی را که از سیزده بدر گذشته...
-
این چرخ فلک که ما در او حیرانیم...
پنجشنبه 20 دی 1397 08:55
داشتم برگه تصحیح می کردم که کامنت امیدِ عزیز که در آن یک رباعی از خیام را آورده بود، مرا یاد دیوان خیامِ دوست داشتنی ام انداخت! این کتاب را وقتی به خانه ی قبلی مان اثاث کشی کردیم، توی کابینت پیدا کردم. خرت و پرت های زیادی در آشپزخانه بود، مثل مایع دستشویی و مانند این ها. این کتاب هم بود. همه ی خرت و پرت ها را به...
-
شاه توت...
دوشنبه 17 دی 1397 16:25
تا به حال افتادن شاه توت را دیده ای؟ که چگونه سرخی اش را با خاک قسمت می کند هیچ چیز مثل افتادن درد آور نیست من کارگر های زیادی را دیدم از ساختمان که می افتادند شاه توت می شدند... "سابیر هاکا" پ.ن: تصویر، یک گرافیتی ست بر دیواری در تهران.
-
زمانی که آدم، چای را با خنده ی حوا شیرین می کرد.
یکشنبه 16 دی 1397 15:08
همیشه از سر کار که سراغ هیراد می روم، مادرم چایش به راه است. گاهی که عجله دارم چای نخورده هیراد را به خانه می آورم و در باقی موارد، می نشینم و چای گُل دَم مادر را پس نمی زنم. همکار مهربانی داشتم به نام آقای ستاری که هرکجا هست خدا پشت و پناهش باشد؛ از نخستین کسانی بود که در سال اول تدریسم باهاش اُخت شدم و دوستی مان شکل...
-
تقویم تمام مدارس در خواب...
پنجشنبه 13 دی 1397 08:35
قبول نیست ری را بیا بی خبر به خواب هفت سالگی مان برگردیم غصه هامان گوشه گنجه ی بی کلید مشق هامان نوشته تقویم تمام مدارس در باد و عید یعنی همیشه همین فردا صبح علی الطلوع راه خواهیم افتاد باد اگر آمد شناسنامه هامان برای او "سید علی صالحی" پ.ن.ها: ٭ تصویر: زمین های کشاورزی رو به روی مدرسه، ابتدای امروز. ٭...
-
و همیشه درد...
دوشنبه 10 دی 1397 11:46
بکا : من آسیب دیدهام و دارم درد میکشم، هیچ تمایلی هم برای پنهان کردنش ندارم. هاوی : همیشه زنها حق دارن تا درد کشیدنشون رو نشون بدن، حتی بیشتر از حد واقعیش. اما بزرگترین درد برای یک مرد اینه که حتی درد کشیدنش رو هم باید پنهون کنه. از دیالوگ های فیلم"لانه خرگوش (Rabbit Hole)"، جان کامرون میتچل ، ۲۰۱۰. بکا:...
-
شب...
شنبه 8 دی 1397 00:44
افسوس من مردهام و شب هنوز هم گویی ادامه همان شب بیهودهست. "فروغ فرخزاد"
-
ما خویش ندانستیم بیداری مان از خواب...
سهشنبه 4 دی 1397 19:54
در سکوت جلسه ی امتحان، صدای زوزه ی باد می پیچید. کلاس رو به زمین های کشاورزیِ پشت مدرسه بود و دانش آموزها از کلاس دهم انسانی "الف". داشته هایشان را روی برگه ریخته بودند و حالا کم کم سر شان به دور و بر می جنبید! این صدای باد، ناخودآگاه مرا یاد مراسم زار انداخت؛ مراسمی که بومی های جنوب برگزار می کنند. آن جا که...
-
به رنگ انار...
جمعه 30 آذر 1397 19:22
یلدای دوستان مبارک! امید که تاریکی ها جایشان را به نور دهند. بعدا نوشت: شب چله برای من یعنی انار. انار خریدیم و رفتیم منزل پدر که دو تا از برادرها هم بودند. بعد از شام، مادر طبق معمول سفره ای انداخت و میوه ها و خوراکی ها را روی آن چیدند. مادر گفت:"چرا حافظ نیاورده اید فال بگیریم؟" به اش قول دادم که دیوان...
-
دلتا (∆)
چهارشنبه 28 آذر 1397 15:54
یکی از کلاس های دهم انسانی ام که در این جا آن را به اسم کلاس الف می خوانم، ضعیف ترین کلاس های امسالم و البته از ضعیف ترین کلاس های مدرسه است. در نخستین امتحانی که از این کلاس گرفتم، از مجموع سی و چند دانش آموز، تنها دو نفر نمره ی بالای ده گرفتند ؛ یکی یازده و نیم شد و یکی ده و نیم و البته شانزده نفر نمره شان زیر دو...
-
خنده های لب پریده، گریه های اختیاری...
یکشنبه 25 آذر 1397 16:45
توی درام زندگی بگو که نقش ما چیه؟ کی آخرین کات رو می ده؟ سناریو دست کیه؟ "حسن علی شیری" از ترانه ی "سینما" که رضا یزدانی آن را در آلبوم "ساعت فراموشی" خوانده است. پ.ن. ها: ٭ تصویر: "درباره ی الی"، اصغر فرهادی ،۱۳۸۷. ٭بشنوید:...
-
آی زندگی
دوشنبه 19 آذر 1397 09:39
زندگی، آی زندگی عنکبوت سیری را میمانی که به یمن عادت دیرینه، پروانههای بیدلیل را در نور وسوسه تور میکنی زین روست به یقین که آسمان و زمین از غبار رنگ این همه بال رنگین است و چه غمی دارد معصومیت این همه رنج ناهماهنگ. "حسین پناهی"
-
س مثل سیب!
پنجشنبه 15 آذر 1397 12:15
باران می بارد. سرم را از پنجره بیرون می برم. همسایه ی تاکسی دار، برگ های دم دروازه شان را جارو می کند. پیرزن همسایه ی رو به رو، نشسته روی صندلی همیشگی اش، در حیاط کوچکشان. بیشتر وقت ها زیر بالکن می نشیند و بالا را نگاه می کند. آسمانی که دیروز آلوده بود و امروز ابری ست. لباس بلندی می پوشد. موهای سپیدش را از پشت جمع می...
-
برگ خزان
سهشنبه 13 آذر 1397 11:47
فکر میکنی تعقیبات میکنند و رو برمیگردانی ولی تنها برگ خزان است که پی تو میدود. "راینر مالکوفسکی" پ.ن: عکس از آلکس وب
-
برهنه در خیابان...
شنبه 10 آذر 1397 09:39
مرا به دار کشید و بسوزانیدم و خاکسترم را به رودخانه ای خروشان سپارید مرا به آب زنید مرا به آب زنید... "اسماعیل بابایی" پ.ن: عکس از حمید جانی پور
-
شب سرد...
دوشنبه 5 آذر 1397 22:36
شب سردی است و من افسرده راه دوری است و پایی خسته تیرگی هست و چراغی مرده می کنم تنها از جاده عبور دور ماندند زمن آدمها سایه ای از سر دیوار گذشت غمی افزود مرا بر غمها فکر تاریکی و این ویرانی بی خبر آمد تا با دل من قصه ها ساز کند پنهانی نیست رنگی که بگوید با من اندکی صبر سحر نزدیک است هر دم این بانگ بر آرم از دل وای این...
-
کار دشوار معلمی...
چهارشنبه 30 آبان 1397 14:36
سه سالی می شود که در پاییز، همه ی اولیای دانش آموزان پایه ی دهم را یک جا به جلسه ای دعوت می کنم که هدف آن بهبود وضعیت دانش آموزان این پایه است. امسال هم پس از سخنان مدیر مدرسه، صحبت های کوتاهی کردم و بعد نظرات آن ها را شنیدم و نمرات فرزندانشان را به طور موردی به اشان گفتم. آن هایی را هم که نتوانسته بودند در جلسه...
-
ای باد...
یکشنبه 27 آبان 1397 14:22
تو از کدام بیابان تشنه می آیی ای باد که بوی هیچ گلی با تو نیست نه زوزه ی کشیده ی گرگ گری نه آشیان خراب چکاوکی نه برگ خرمایی تو از کدام بیابان می آیی ؟ پرندگان غریبی از این کرانه می گذرند پرندگان غریبی که نام هیچ کدام به ذهن سبز گز پیر ده نمی گذرد... "منوچهر آتشی"
-
بوی شب...
جمعه 18 آبان 1397 07:45
می شود یک شب خوابید و صبح باخبر شد غم ها را از یک کنار به دور ریخته اند که اگر اشکی هست از عمق شادمانیِ دلی بی درد است.... "سید علی صالحی" پ.ن: " آدم بایست زرنگ باشه چه جوری زندگی کنه، اما چه جوری درست و حسابی کلکش کنده بشه. " از دیالوگ های سلطان ( فریبرز عرب نیا ) در فیلمی به همین نام از مسعود...
-
کلاس درس
چهارشنبه 9 آبان 1397 13:35
این هم از مزایای کلاس دوازدهم تجربی ست که معلم شیفت مخالف که ابتدایی است به کمک دانش آموزانش کلاس را به این سر و شکل قشنگ درآورده است! بچه ها در حال امتحان دادن هستند؛ سه شنبه ی پیش، درس ریاضی ۳. پ.ن: "در کلاس من یاد میگیرید که چطور از کلمات و زبان لذت ببرید. مهم نیست کی به شما چی میگه؛ کلمات و اندیشهها...
-
پیری...
یکشنبه 29 مهر 1397 08:03
مبر ز موی سپیدم گمان به عمر دراز جوان ز حادثه ای پیر می شود گاهی... "احمد حمیدی راد"
-
خدایا...
جمعه 27 مهر 1397 12:16
خدایا! مرا به حال خودم وامگذار...
-
کولبر
سهشنبه 24 مهر 1397 18:15
دست میکشد به یخچال سردش میشود دست میکشد به تلویزیون سردش میشود دست میکشد به ضبطصوت سردش میشود دست میکشد به اجاقگاز و پایش تا زانو در برف گیر میکند سرد است این اثاث سرد است این اتاق سرد است این خورشید سرد است این کوه سرد است این مسیر و هرچقدر پتو بکشی بر این خانه گرم نمیشود شلیک کن مگر گلوله گرم کند تنِ این...
-
خدایا...
جمعه 20 مهر 1397 19:25
خدایا! لطفا به من صبوری بده؛ صبوری، صبوری، صبوری... خدای بزرگ و مهربان! تو خودت شاهد من هستی..؛ لطفا به من آرامش بده... لطفا تنهایم مگذار...
-
دردیست بر دلم که نگنجد به عالمی...
سهشنبه 10 مهر 1397 09:34
من هر آنجایم که درد آنجاست زیرا من... بر هر دانهی اشک مصلوب شدهام... "ولادیمیر مایاکوفسکی" پ.ن: عنوان از نصرت رحمانی
-
این فیلم را به عقب برگردان...
شنبه 7 مهر 1397 19:14
دنیا به همین چند سطر رسیده است به اینکه انسان کوچک بماند بهتر است به دنیا نیاید بهتر است اصلا این فیلم را به عقب برگردان آن قدر که پالتوی پوست پشت ویترین پلنگی شود که می دود در دشتهای دور آن قدر که عصاها پیاده به جنگل برگردند و پرندگان دوباره بر زمین نه... به عقب تر برگرد بگذار خدا در آینه بنگرد شاید تصمیم دیگری...
-
مردن مردانه...
جمعه 6 مهر 1397 18:55
پاییز جان ! چه سرد ، چه درد آلود چون من تو نیز تنها ماندستی ای فصل فصل های نگارینم پاییز ای قناری غمگینم... "مهدی اخوان ثالث" بشنوید: http://s9.picofile.com/file/ 8338479218/Mordane_Maradaneh. mp3.html "مردن مردانه"، از گروه "داماهی". صدا: رضا کولغانی ، شعر: ابراهیم منصفی . متن به لهجه ی...
-
این ۱۲ نفر
چهارشنبه 4 مهر 1397 01:13
اتفاق خوب سه شنبه این بود که یکی از دانش آموزان پیش دانشگاهی پارسال به دیدنم آمد و خبر قبولی اش در دانشگاه را داد. زنگ تفریح بود و داشتم لقمه ای را که از خانه آورده بودم می خوردم که صدایم کردند. از دانش آموزان رشته ی ریاضی بود که اتفاقا همیشه با اجازه یا بی اجازه، لقمه می خورد سر کلاس! البته به محض این که می دیدم، سرخ...
-
ندارد!
دوشنبه 2 مهر 1397 19:21
فصل عوض میشود جای آلو را خرمالو میگیرد جای دلتنگی را دلتنگی... "علیرضا روشن" توی پارک، در تاریک روشنای بلوار اصلی اش پیاده می روم. هندزفری در گوشم است و کتابی در دستم. سایه ام از من پیش افتاده است. آسمان نیمه ابری ست و باد خنکی می وزد. ماه کامل است. هوا اما دلگیر است.
-
هیراد
یکشنبه 1 مهر 1397 23:38
امروز هیراد رفت پیش دبستانی. پرسیدم:"بابا، چی ازت پرسید خانم معلمت؟" گفت:"پرسید دوست دارید در آینده چه کاره بشید؟" - خُب، چی جواب دادی؟ - گفتم می خوام یه قهرمان بشم، مثل مرد آهنی! ٭ هفته ی پیش که داشتم یادداشت هایم را مرتب می کردم و به نقاشی های دوره ی خوابگاه دانشجویی رسیده بودم، داشتم به نقاشی شب...