-
آدینه گَلدی
دوشنبه 5 فروردین 1398 11:08
باران می بارد و احتمال سیل در بسیاری از نقاط کشور هست. همان طور که مثل یک اتفاق معمولی در استان گلستان آمده است! در دوره ی دانشجویی چند دوست ترکمن داشتم. یکی شان که اسماعیل نامی بود، مودب و مهربان بود و سبیلی داشت که مایه ی شوخی کردنمان بود. یادم می آید که سر کلاس ادبیات انشایی نوشته بود درباره ی مینی بوسی که هر جمعه...
-
بە بۆنەی هاتنی نەورۆز
چهارشنبه 29 اسفند 1397 20:35
در روز پدر و در آستانه ی سال نو، به پدران و مادرانی می اندیشم که برای برآوردن مهم ترین نیازهای بچه هاشان درمانده اند. به لبخندهای زورکی که "به هرحال عید آمده است!" عید آمده است، اگرچه معلمانی در زندان اند و پیش خانواده هایشان نیستند. عید آمده است، اگرچه کولبری با پای مصنوعی مجبور باشد تعادل باری چند برابر...
-
فیروز
چهارشنبه 22 اسفند 1397 13:49
دیشب دوست قدیمی ام فیروز، پس از نزدیک به دو سال تماس گرفت و کلی گلایه که کجایی بی معرفت ...! رو به راه نبود.... وﻗﺘﯽ ﮐﻪ اﻧﺴﺎﻧﯽ ﺍﺯ ﺩﺭﺩ ﺩﯾﻮﺍﻧﻪ ﻣﯽ ﺷﻮﺩ، ﺩﯾﮕﺮﺍﻥ ﺩﺭﺩﺵ ﺭﺍ ﻧﻪ؛ ﻓﻘﻂ ﺩﯾﻮﺍﻧﮕﯽ ﻫﺎﯾﺶ ﺭﺍ ﻣﯽ ﺑﯿﻨﻨﺪ... "ﻣﻮﺭﺍﺕ ﻣﻨﺘﺶ" فیروز از همکلاسی های دوره ی راهنمایی ام بود؛ بچه ای سر به زیر که علاقه اش به نقاشی، عامل نزدیک...
-
اندوه...
چهارشنبه 22 اسفند 1397 09:20
اندوه شعر نیست. اندوه؛ آدمیست که شعر میگوید… "علیرضا روشن"
-
آرام تر بگوی...
دوشنبه 20 اسفند 1397 10:03
آرام! آرام! از کوه اگر می گویی آرام تر بگوی! بار گریه ای بر شانه دارم! "هوشنگ چالنگی"
-
... که کل دنیا چاردیواریه!
یکشنبه 19 اسفند 1397 12:47
دیروز عصر از رادیو متن مونولوگ زنده یاد مهدی فتحی در فیلم اعتراض را شنیدم...؛ محسن دربندی( مهدی فتحی ) برای آزادی امیرعلی ( داریوش ارجمند ) از زندان گلریزان گرفته است... "صلوات برای سلامتی امیر علی…./ ما کاری به حکم نداریم./ حکمِ رو کاغذ مال محکمه س./ اصلیت حکم مال خداست، که ما و منش ریخته و گلریزون می کنیم واسه...
-
صبحگاهان شبنم می چکید از گل سیب...
شنبه 18 اسفند 1397 11:31
بچه ها یک در میان آمده اند و مدرسه از حالت رسمی خودش خارج شده است! ساعت اول که تعدادشان خیلی کم بود؛ همان پرسش های معمول را پرسیدم ازشان از علایقشان و اهداف آینده شان. جالب است که موسیقی رپ این قدر بین این ها طرفدار دارد. ساعت پیش هم هفت هشت نفر بیشتر نبودند؛ اجازه گرفتند ادابازی کنند. دو گروه شدند و با لذت بازی...
-
افسانه ی قهرمانی های من...
چهارشنبه 15 اسفند 1397 12:22
دارم قفسه ی کتاب ها را تمیز می کنم؛ کتاب ها را یک به یک با دستمال پاک می کنم، قفسه را پاک می کنم و کتاب ها را سرجایشان می گذارم. به کتاب "افسانه ی قهرمانی های من" می رسم...؛ ناخودآگاه روی صندلی می نشینم و می روم به کلاس چهارم ابتدایی که آن را به خاطر مقام سوم داستان نویسی در سطح شهرستان به ام دادند. یادش...
-
پاینده باد خاک ایران ما...
سهشنبه 14 اسفند 1397 10:42
پ.ن: امروز سالروز مرگ دکتر محمد مصدق است. بشنوید: http://s8.picofile.com/file /8354121600/Ey_IRAN.mp3.html "ای ایران" با صدای غلامحسین بنان ، شعر از حسین گل گلاب ، موسیقی روح الله خالقی ، ۱۳۲۳.
-
همهی پریشانیهای زندگیام، انعکاسی از درونم بودهاند ....
دوشنبه 13 اسفند 1397 09:29
این شهر شهر قصه های مادر بزرگ نیست که زیبا و آرام باشد آسمانش را هرگز آبی ندیده ام من از اینجا خواهم رفت و فرقی هم نمی کند که فانوسی داشته باشم یا نه کسی که می گریزد از گم شدن نمی ترسد. "رسول یونان" پ.ن.ها: ٭عنوان از دیالوگ های "هشت و نیم (½8)"، فدریکو فلینی ، ۱۹۶۳. به دوستانی که فیلم را ندیده اند...
-
بوی خوشِ قهوه...
یکشنبه 12 اسفند 1397 11:00
سر کلاسِ ساعت اول، برگه های امتحانی تصحیح می کنم؛ بچه ها مشغول صحبت اند. چندتایی هم سرشان روی میز است. متوجه می شوم که یکی از بچه ها که روی نیمکت دراز کشیده است در حال خواندن آوازی ست. بچه ی بازیگوش و درس نخوانی ست که دائما جا عوض می کند. قیافه اش شبیه "پسر" در انیمیشن غارنشین هاست- این را به خودش هم گفتم!...
-
درسی که از چخوف باید آموخت. - حسین پاینده
شنبه 11 اسفند 1397 11:01
آنتون چخوف، نویسندهی بزرگ روس که چندصد داستان کوتاه نوشت و عموماً یکی از پیشگامان ایجاد این ژانر در ادبیات داستانی محسوب میشود، در نامهای به تاریخ ۱۰ ماه مه ۱۸۸۶ خطاب به برادرش آلکساندر پاولوویچ چخوف، که او هم دستی در داستاننویسی داشت، مینویسد: «به اعتقاد من، توصیف مناظر طبیعی در داستان باید خیلی مختصر باشد و به...
-
شب..
جمعه 10 اسفند 1397 01:44
شب همیشه به تمامی شب نیست چرا که من می گویم چرا که من می دانم که همیشه در اوج غم یک پنجره باز است پنجره ای روشن و همیشه هست... "پل الوار"
-
سانسور
چهارشنبه 8 اسفند 1397 13:39
" شما خیال کردید کتابهای مرا سانسور کنید میآیند کتابهای شما را میخوانند؟ نه، ملتی که به سانسور عادت کند نه کتاب شما را میخواند، نه کتاب من را!" "علیاشرف درویشیان" علی اشرف درویشیان در دوران معلمی در یکی از روستاهای کرمانشاه
-
مادر
سهشنبه 7 اسفند 1397 16:01
به من بیاموز چگونه عطر به گل سرخش باز می گردد تا من به تو بازگردم مادر! " غاده السمان" پ.ن. ها: ٭تصویر، تابلوی "فانتین" اثر مارگارت برناردین هال ،۱۸۸۶؛ "فانتین" در کنار گهواره "کوزت" از رمان بینوایان ویکتور هوگو . ٭ بشنوید: http://s8.picofile.com/file/ 8353469618...
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 6 اسفند 1397 10:59
دیروز روز مهندس بود. کشور ما حداقل در حوزه ی مهندسی عمران و معماری به ویژه در قدیم، سابقه ی درخشانی دارد. حالا اما به لطف حضرات، ریاضیات که پایه ی درس های مهندسی ست، هر روز در حال ضعیف شدن است؛ چرا که به زعم ایشان، دانش آموز یادگیری فلان مبحث را می خواهد چه کار؟! در منطقه ای که تدریس می کنم، جز چند مدرسه، در بقیه ی...
-
لب آب را می بوسیم...
دوشنبه 6 اسفند 1397 09:32
وقت صبحانه، هیراد پرسید:" بابا! ایران با همه ی کشورها دوسته؟" گفتم:"چطور مگه بابا؟" گفت:"دشمن هم داره؟" گفتم:"دوستی و دشمنی کشورها با همدیگه به سیاست دولت هاشون برمی گرده، نه به مردمانشون." . . پ.ن: چقدر خوب است که ما هم یاد گرفتهایم گاه برای ناآشناترین اهل هر کجا حتی خواب نور...
-
سهمی
یکشنبه 5 اسفند 1397 10:56
ساعت دوم سر کلاس دهم انسانی الف هستم. هنوز درس را شروع نکرده ام که معاون مدرسه می آید و چندتا از بچه ها را بیرون می برد؛ می گوید که وسایلشان را هم با خودشان ببرند. هفته ی پیش که برای درس آمادگی دفاعی چند کلاس را ادغام کرده بودند، دو تا از بچه های همین کلاس، کاپشن یکی از بچه های تجربی را دزدیده بودند که پیدا شد. پیش از...
-
کجا؟!...
شنبه 4 اسفند 1397 11:01
گاهی آنقدر بدم می آید که حس می کنم باید رفت باید از این جماعت پُرگو گریخت واقعا می گویم گاهی دلم می خواهد بگریزم از اینجا حتی از اسمم، از اشاره، از حروف، از این جهانِ بی جهت که میا، که مگو، که مپرس ! گاهی دلم می خواهد بگذارم بروم بی هر چه آشنا، گوشه ی دوری گمنام حوالی جایی بی اسم، بعد بی هیچ گذشته ای به یاد نیارم از...
-
بدبخت ها
پنجشنبه 2 اسفند 1397 11:49
دیوِ سه:"ما چرا میخندیم؟ از چه خوشحالیم؟ سالهاست که با سیلی صورتمان را سرخ میکنیم." دیوِ مردنی :"ما بدبختِ این هستیم که خوب طاقت میآوریم. مثل قاطر کار میکنیم و مثل شتر صبوریم. مثل گوسفند مطیع و مثل جغد ساکت و مثل مرغِ حق، شکرگزار!" سلطان مار؛بهرام بیضایی
-
۴۰ سال، ۴۰ فیلم
دوشنبه 29 بهمن 1397 11:24
شبکه ی نمایش این شب ها برنامه ای دارد به نام "۴۰ سال، ۴۰ فیلم" که به معرفی آثار شاخص سینمای پس از انقلاب می پردازد. ویژگی مهم این مجموعه این است که آرش خوشخو نویسنده و تهیه کننده ی آن است. آرش خوشخو را از هفته نامه ی مهر می شناسم که از اواخر دهه ی هفتاد توسط حوزه ی هنری چاپ می شد و در فضای باز فرهنگی پس از...
-
وسیع باش و تنها و سر به زیر و سخت
چهارشنبه 24 بهمن 1397 09:51
تماشای اختتامیه ی جشنواره ی فیلم فجر جذاب بود! در این که آقای نصیریان با آن سابقه ی کهن در تئاتر و سینما گله مند باشند حرفی نیست، اما چرا بقیه هم گله مند بودند؟ اصلا متوجه نشدم چرا خانم آبیار ناراحتند؟... با کمال احترامی که به ایشان دارم و معتقدم نیروی تازه ای به سینماگران زن ما اضافه شده است، اما دقیقا از چی گله مند...
-
تنهایی...
سهشنبه 23 بهمن 1397 09:28
در سریال از سرزمین شمالی، شخصیت پدر (گورو) عجیب برایم جذاب است. یکسره در حال کار کردن است. با دست های خالی، خستگی ناپذیر و بی توقع، کار می کند.با همه ی محبتی که به بچه هاش داشت اما حالا تنها مانده است- دخترش (هوتارو) بی وفا تر.بچه ها فقط وقت گرفتاری یاد پدرشان می افتند! انگار پدر، راه حل کنار آمدن با تنهایی خودش را در...
-
کهنه درخت...
یکشنبه 21 بهمن 1397 10:38
مدرسه نیمه تعطیل است! ساعت اول بچه های دو تا از کلاس هایی را که معلم نداشتند فرستادند کلاسِ من و سر جمع سی و چند نفر شدند و من هم درس دادم! یاد یکی از کلاس هایم افتادم؛ حدود سال ۸۴ که کلاسی ۴۲ نفره بود. دوم انسانی. . در ساعت دوم، از چند نفری که سر کلاس هستند سوالاتی می پرسم؛ کتاب نمی خوانند و هیچ علاقه ای هم به آن...
-
زندگی بایسته ی زندگی ست...
پنجشنبه 18 بهمن 1397 10:44
هم چنان که دو با دو میشود چهار زندگی بایستهی زندگی است، هرچند نان، این همه گران وُ آزادی، این همه کوچک باشد. تا آن زمان که چشمان تو روشن، پوستات سفید وُ موهای تو خرمایی است. آن زمان که اقیانوس آبی است وُ مرداب آرام. و آن وقت که شادمانی از پشت ترس مرا میخواند، و شب روشنی روز را تا دامن سوسنها به دوش می کشد. ـ...
-
چیزی بین هنر و زندگی
شنبه 13 بهمن 1397 09:32
بالاخره با هر زحمتی بود دیروز مونتاژ "به وقت تنهایی" را تمام کردم؛ عملا مونتاژ را با گوشی انجام دادم چون با توجه به محدودیت زمانی، فرصت یادگرفتن ریزه کاری های پریمیر را نداشتم! از حدود شش صبح دیروز که دوباره شروع کردم، تا نزدیک شش عصر طول کشید؛ البته این وسط خودمان که مهمان بودیم هیچ، مهمان هم می آمد و در...
-
خستگی!
جمعه 12 بهمن 1397 00:53
بیشتر امروز بعد از ظهر را پای مونتاژ "به وقت تنهایی" بودم که تقریبا هفتاد درصد آن انجام شده است. مهمان هم بودیم البته! چند ساعت پیوسته چشمانم به مانیتور بود و خیلی خسته شدم...؛ نرم افزارهای متفاوتی را امتحان کردم و در نهایت با یکی از آن ها توانستم تا حدودی ایده هایم را عملی کنم. مشکل اصلی آن بود که بیشتر راش...
-
بر سر آنم که گر ز دست برآید...
دوشنبه 8 بهمن 1397 09:35
مونتاژ "به وقت تنهایی" حسابی درگیرم کرده است؛ دلیل اصلی اش هم البته آشنا نبودن با نرم افزارهای تدوین و از جمله Adobe Premiere است. استفاده از دوربین عکاسی خانگی هم این عیب را داشت که باید فرمت راش های گرفته شده تغییر کند. دارم سعی می کنم همه را یاد بگیرم! بچه های دهم تجربی از وقتی متوجه شده اند، خیلی پیگیر...
-
زنده به گور...
یکشنبه 7 بهمن 1397 21:38
در برابر چشمهای آسمان ابر را در برابر چشمهای ابر باد را در برابر چشمهای باد باران را در برابر چشمهای باران خاک را دزدیدند، و سرانجام در برابر همه چشمها دو چشم زنده را زنده به گور کردند چشمهایی که دزدها را دیده بود. "شیرکو بیکس" * از کتاب "سلیمانیه و سپیدهدم جهان" سروده شیرکو بیکس/ ترجمه:...
-
به وقت تنهایی...
جمعه 5 بهمن 1397 19:39
مهوش زنگ زده بود که بگوید شبکه ی تماشا سریال "از سرزمین شمالی" را پخش می کند...؛ زنده باشی خواهرم! خوب می دانی که این سریال مرا می بَرَد به سال های دور وچه حسی را در من زنده می کند ... درست هنگام پخش این سریال بود که روی نقشه هوکایدو را پیدا کردم. کوهستان و رودخانه و برف و جنگل. کلبه های چوبی و سنجاب ها و...