-
معلم نقاش
یکشنبه 16 آبان 1395 13:05
اتفاق خوب امروز، دیدن «حمید سالاری» عزیز بود. معلم نقاشی که آثار تجسمی اش را در گوشه و کنار شهر می توان دید و از جمله نقاشی دیواری هایش را. حالا هم روی یک نقاشی دیواری در شهر ری کار می کند. یک سالی می شد که ندیده بودمش. چه قدر سورپرایز شدم! آن موقع ها که همکار بودیم در مدرسه و او روی پایان نامه اش با موضوع سینما کار...
-
نپرس طعم مرا...
شنبه 15 آبان 1395 13:36
هزار بار اگر امتحان کنی اینم عوض نمی شوم آن "آدم" نخستینم منم پیامبری بی کتاب و بی اعجاز که شبهه های خودم رخنه کرد در دینم چه خنده ها که دگر روی صورتم ننشست چه اشک ها که نشست و نداد تسکینم رسیده دستِ پر از خواهشام به عرش، بگو که "خیر" می شنوم یا که "خیر" می بینم؟ نپرس طعم مرا ، مثل سم...
-
جزیره
سهشنبه 11 آبان 1395 12:55
راه گریزی نبود عشق آمد و جانِ مرا در خود گرفت و خلاص! من در تو همچون جزیرهای خواهم زیست. شیرکو بیکس؛ ترجمه و بازسرایی: سید علی صالحی بشنوید . موسیقی متن فیلم «آخرین پاییز».
-
برف و سمفونی ابری
شنبه 8 آبان 1395 13:44
«برف و سمفونی ابری»٬ مجموعه ای ست از هفت داستان کوتاه نوشته ی "پیمان اسماعیلی". داستان ها مدرن ذهنی اند، با پایان های باز. نویسنده هم به لحاظ فرم و هم به لحاظ مضمون، گرایش به مدرنیسم را در داستان هایش نشان می دهد؛ استفاده از راوی اول شخص، یا محدود به ذهن شخصیت ها که در چندتا از داستان ها با مخاطب خاموش همراه...
-
دیدار، روی خط عابر پیاده!
جمعه 7 آبان 1395 22:27
اتفاق جالب دیروز این بود که «حمید جانی پور» را دیدم. عکاسی که در اینستاگرام عکس هایش را می بینم و از زاویه ی نگاهش لذت می برم. از خیابان ایرانشهر که آمدم بروم بی. آر. تی میدان فردوسی را سوار شوم، با عجله می رفتم آن طرف خیابان که در همین حین دیدمش. سلام و احوال پرسی کوتاه اما گرمی کردیم و رد شدیم. تا حالا از نزدیک...
-
La Bohème
پنجشنبه 6 آبان 1395 12:10
ترانه ی " لابوهم" از «شارل آزناوور» بشنوید. ترجمه ی ترانه: از روزگاری برایتان می گویم که زیر بیست ساله ها درکش نمی کنند روزگاری که در مونمارتر زندگی می کردیم و زیر پنجره هایمان بوته های یاس آویخته بود و خانه ی ساده و کوچک ما پاتوق خوبی بود که کوچکی اش به نظر نمی آمد آنجا بود که ما یکدیگر را شناختیم من که...
-
نام کوچک زندگی...
سهشنبه 4 آبان 1395 07:57
کاش دلتنگی نیز نام کوچکی میداشت تا به جانش میخواندی : نام کوچکی تا به مهر آوازش میدادی، همچون مرگ که نام کوچکِ زندگیست... " احمد شاملو " پ.ن: بالاخره بوی باران همه جا را پر کرد... عکس از Robert Doisneau
-
من شراع زورق اندیشه ام را می گشایم در مسیر باد
شنبه 1 آبان 1395 13:22
سه شنبه ی پیش آقای ع. را دیدم؛ از دوستان و همکاران قدیمم که حالا در یک مدرسه ی فنی درس می دهد. همصحبتی با او را همیشه دوست داشته ام. علاقه و مطالعه اش در زمینه ی فلسفه، به ویژه فلسفه ی اسلامی ست. بی ادعا و خاکی، با دریایی از معلومات. نجیب و سر به زیر و بخشنده به معنای کامل. و بی توجه به مال و منال دنیا. وقت صحبت، آن...
-
تنها در باران...
جمعه 30 مهر 1395 07:50
" واران وارانه " ، با صدای استاد شهرام ناظری، کنسرت لوریس چکناواریان. عکس از Meimei Chiang.
-
شور...
پنجشنبه 29 مهر 1395 14:45
".. اگر می توانستم افکارم را جمع کنم و تمام نیرویم را وقف مثلا یک رمان بکنم، باز در وضعیتی نبودم که برای بازده آن، اگر که بازدهی می داشت، سال ها صبر کنم. نمی توانستم چشم به آینده بدوزم. مجبور بودم بنشینم و چیزی بنویسم که بتوان همان وقت، همان شب، یا دست کم فرداشب بعد از این که از سر کار برگشتم و قبل از این که سرد...
-
ندیده و نشناخته
دوشنبه 26 مهر 1395 16:13
حدود یک هفته پیش، از کانون ادبیات که به سمت خانه راه افتادم، تب و لرز شدیدی سراغم آمد. نشانه هایش البته از همان سر کلاس به خودم معلوم بود. توی بی آر تی بودم که حالم بد شد و حالت تهوع شدیدی که داشتم، باعث شد که یک ایستگاه بعد از میدان انقلاب، پیاده شوم. از قضا یکی از همکلاسی هایم به نام میلاد همراهم بود. گاهی تا...
-
نایی
یکشنبه 25 مهر 1395 08:08
پخش مجدد سریال خاطره انگیز «سربداران» از تلویزیون، هرچند با سانسور هم همراه باشد، به خاطرمان می اندازد که سینمایمان بازیگر توانمندی چون "سوسن تسلیمی" داشته که صدا و چهره اش حداقل با بخشی از نسل سینما دوست ایران گره خورده است. بازیگر «باشو، غریبه ی کوچک»٬ «شاید وقتی دیگر»٬ «مادیان»٬ «طلسم» و پیش تر، «چریکه...
-
به شب سلام...
پنجشنبه 22 مهر 1395 15:50
به شب سلام که بی تو رفیق راه من است... "حسین منزوی" بشنوید ؛ موسیقی بی کلام. پ.ن: عکس از Trent Parke
-
The Matrix
دوشنبه 19 مهر 1395 09:29
نئو: چرا چشم هام می سوزه؟ مورفیوس: چون تا حالا ازشون استفاده نکرده ی! ماتریکس، برادران واچوفسکی، ۱۹۹۹ تصویر مربوط به صحنه ای ست که «نئو» باید بین ماندن یا نماندن در ماتریکس تصمیم بگیرد.
-
ایران، سرزمین فرهنگ
شنبه 17 مهر 1395 07:33
سال نود و سه که وایبر در اوج بود، یکی از دوستان مرا عضو گروهی کرد به نام «ایران، سرزمین فرهنگ»؛ گروهی با بیش از صد عضو که در بین آن ها آدم های شناخته شده ای از اهالی فرهنگ و ادب حضور داشتند. اغلب این اعضا از کسانی بودند که در جلسات مجله ی بخارا که توسط آقای دهباشی اداره می شود شرکت می کردند. چند ماهی که از عضویتم در...
-
قفس
پنجشنبه 15 مهر 1395 08:41
نگذار بدانند کلاغان پس از من من از قفسم سیر شدم یا قفس از من "جعفر مقیمیان" پ.ن: جعفر مقیمیان را از نزدیک می شناسم؛ شعرهایش را دوست دارم. امیدوارم به همین خوبی پیش برود. وقتی شنیدم نخستین مجموعه شعرش در راه است خیلی خوشحال شدم.
-
سایه
دوشنبه 12 مهر 1395 13:22
من سایه ام را به میخانه بردم هی ریختم خورد، هی ریخت خوردم... "مهدی اخوان ثالث"
-
بوی باران..
یکشنبه 11 مهر 1395 13:59
سرویس هنوز راه نیفتاده است. همان ماشین صبح است که امروز داستانی از "کارور" را در آن خواندم؛ داستان «خانه شف»٬ که در آن زنی به خواهش مرد سابقش که الکل را ترک کرده، برمی گردد و همه چیز را از نو آغاز می کنند. همه چیز دوباره رنگ و بوی عشق می گیرد و چه رنگ و بویی.. یک عاشقانه ی زیباست. اما امان از دست روزگار،...
-
تو گل بندری...!
جمعه 9 مهر 1395 15:15
سه شنبه ی پیش هیراد عمل شد. از هفت صبح بیمارستان بودیم. من بودم و فروغ. مادر خیلی اصرار کرد که او را هم با خودمان ببریم، اما من قبول نکردم. اتاق و لباسش را تحویل گرفتیم، که مرتب و تمیز بود. وقتی لباسش را عوض کردیم، حس کردم چیزهایی فهمیده. مخصوصا آن جا که چندتا عکس ازش گرفتم. راحت بود، اما لبخندش به نظرم تلخ آمد. انگار...
-
رد پا
دوشنبه 5 مهر 1395 08:10
دنیا کوچکتر از آن است که گم شدهای را در آن یافته باشی هیچ کس اینجا گم نمیشود آدم ها به همان خونسردی که آمدهاند چمدانشان را میبندند و ناپدید میشوند یکی در مه یکی در غبار یکی در باران یکی در باد و بی رحم ترینشان در برف آنچه به جا میماند رد پائی است و خاطرهای که هر از گاه پس میزند مثل نسیم سحر پردههای اتاقت را...
-
هر روز پاییزه...
جمعه 2 مهر 1395 06:11
بالاخره شهریور تمام شد! اوائلش که درگیر مدرسه و امتحانات شهریوری اش بودم. بعد عمو مامه به خانه مان آمد؛ عمو پیر است و نابینا و مشکلات خاص خودش را دارد. بعد سفر کوتاهی به شهرستان داشتیم که مسائل استرس زایی برایمان پیش آمد. از آن جا که برگشتیم درگیر تعویض پلاک ماشین شدیم. بعد اثاث کشی خواهرزاده ام و مهمان داشتن. تصادف...
-
زمانه
یکشنبه 28 شهریور 1395 14:04
ما را زمانه گر شکند، ساز می شویم... "صائب تبریزی"
-
در آستانه
شنبه 27 شهریور 1395 21:14
باید اِستاد و فرود آمد بر آستانِ دری که کوبه ندارد، چرا که اگر بهگاه آمدهباشی دربان به انتظارِ توست و اگر بیگاه به درکوفتنات پاسخی نمیآید. کوتاه است در، پس آن به که فروتن باشی. آیینهیی نیکپرداخته توانی بود آنجا تا آراستگی را پیش از درآمدن در خود نظری کنی هرچند که غلغلهی آن سوی در زادهی توهمِ توست نه انبوهیِ...
-
تا بوده همین بوده...
پنجشنبه 25 شهریور 1395 18:29
بی تو می رفتم، می رفتم، تنها، تنها... و صبوری مرا کوه تحسین می کرد... "حمید مصدق" توی بی.آر.تی نشسته ام و "ریدیو هد" توی گوشم می خواند. هوای این جا خنک است و بیرون غبار دارد. خانه هنرمندان شلوغ بود امروز. ناخودآگاه یاد «یوسف» افتادم؛ دوست دوران دانشجویی ام که شیفته ی فلسفه و جامعه شناسی بود. همیشه...
-
احمد محمود و سینما
چهارشنبه 24 شهریور 1395 12:56
احمد محمود، نویسندهای عاشق سینما علی امینی نجفی "من میخواستم سینماگر بشوم، سینما را خیلی دوست داشتم. اگر وضع بسامانی بود و یا من وضع بسامانی داشتم، بیتردید سینماگر میشدم. منتها کار سینما کار فردی نیست. کار گروهی است. کار دشواری است، آدم باید تعلیم ببیند، من در این فکر بودم که به خارج بروم درسش را بخوانم، ولی...
-
دو زلفونت بود تار ربابم..
شنبه 20 شهریور 1395 13:36
چند روز پراسترس و خسته کننده را پشت سر گذاشتم. درگیر انجام کاری بودم. آن قدر حالم از زمانه گرفته بود که واقعا از همه چیز ناامید شده بودم. نامهربانی و سردی ای که هر روز بیش تر جامعه مان را در خود غرق می کند، وقتی آمیخته می شود با فضایی سرشار از کاغذبازی، قوانین پرعیب، قانون گریزی و ناآگاهی، دنیای بی روحی را پیرامونم...
-
زندگی...
سهشنبه 16 شهریور 1395 14:38
زندگی شاید یک خیابان درازست که هر روز زنی با زنبیلی از آن می گذرد زندگی شاید ریسمانیست که مردی با آن خود را از شاخه می آویزد زندگی شاید طفلیست که از مدرسه بر می گردد زندگی شاید افروختن سیگاری باشد در فاصله ی رخوتناک دو همآغوشی.. یا عبور گیج رهگذری باشد که کلاه از سر بر می دارد و به یک رهگذر دیگر با لبخندی بی معنی...
-
خیال خام پلنگ من...
جمعه 12 شهریور 1395 00:46
این عکس ها را از خبرگزاری مهر، به مناسبت «روز جهانی یوزپلنگ ایرانی» در این جا آوردم تا یادآوری ای باشد برای حفظ این گونه ی جانوری زیبا و در معرض خطر؛ سرزمینمان ایران، مامن جانداران زیبایی ست که وظیفه ی همه ی ما، حفظ و نگهداری از آن ها و انتقالشان به نسل های بعدی این خاک است. گونه هایی چون گوزن زرد ایرانی، تمساح پوزه...
-
گذرگاه تاریک
چهارشنبه 10 شهریور 1395 07:56
گذرگاه تاریک- دلمر دیویس- ۱۹۴۷ «گذرگاه تاریک» را خیلی سال پیش دیده بودم؛ کلاس سوم ابتدایی شاید. آن موقع از فیلم چیز زیادی نفهمیدم! اما فرصتی پیش آمد تا چند روز پیش دوباره آن را ببینم و از تماشایش لذت ببرم؛ به نظرم یکی از فیلم نوآرهای درخشان دهه ی چهل و البته "همفری بوگارت" بزرگ است. ترکیب "بوگارت"...
-
یه شب ماه می آد...
سهشنبه 9 شهریور 1395 23:58
توی تنهایی خودم دارم ترانه ی یه شب مهتاب "فرهاد" را گوش می کنم که منو می بره ته اون دره... تنها خواننده ای که در دوره ای تمام ترانه هایش را گوش کرده بودم و حتی کوچک ترین خبری از او را دنبال می کردم؛ خواننده ای که در دوره ی نوجوانی و با شنیدن انتشار کاستی از او با نام «خواب در بیداری» با نامش آشنا شدم و پس از...