-
پسر شائول
دوشنبه 8 شهریور 1395 08:51
پسر شائول- لاسلو نمش- ۲۰۱۵ مجارستان داستان فیلم درباره ی مردی یهودی به نام شائول است که در یک اردوگاه نازی در جنگ جهانی دوم، وظیفه اش سوزاندن اجساد هم کیشانش می باشد و در این حین با جسد پسری رو به رو می شود که به گمانش پسر خودش می باشد... نقطه ضعف اصلی فیلم در روایت داستان و روابط علت و معلولی آن است؛ تکیه ی بیش از حد...
-
چشم اندازی در مه
پنجشنبه 4 شهریور 1395 18:40
نه به خاطر آفتاب، نه به خاطر حماسه به خاطر سایهی بام کوچکش به خاطر ترانهای کوچکتر از دستهای تو نه به خاطر جنگلها، نه به خاطر دریا به خاطر یک برگ به خاطر یک قطره روشنتر از چشمهای تو نه به خاطر دیوارها -به خاطر یک چپر نه بخاطر همه انسانها -به خاطر نوزادِ دشمنش شاید نه به خاطر دنیا -به خاطر خانهی تو به خاطر یقینِ...
-
نامه
چهارشنبه 3 شهریور 1395 09:06
این هم نامه ی پر مهر یکی از شاگردان قدیمم که با اجازه ی خودش، آن را در این جا می آورم؛ برای او و همه ی دانش آموزانم از قدیم تا جدید آرزوی سلامتی و موفقیت می کنم. .......... سلام به معلم عزیزم سلام اقای بابایی حالتون خوبه؟ من یکی از شاگردان شما هستم، البته ۳ سال پیش شاگرد شما بودم. سال سوم دبیرستان جابرابن حیان نسیم...
-
پول
چهارشنبه 3 شهریور 1395 08:38
پول- روبر برسون، ۱۹۸۳، فرانسه فیلم به لحاظ فرم واجد ویژگی های مهمی ست؛ دوربین تا حد امکان از کاراکترها فاصله می گیرد و از هرگونه برانگیختگی احساسی دوری می کند. به عنوان نمونه، در صحنه ی تعقیب و گریز پلیس با کاراکتری که فیلم با او تمام می شود، کارگردان نماهایی از پاها در حال رانندگی، یا تصاویری محدود از آینه های...
-
چگونه رقص کند ماهی زلال پرست؟
سهشنبه 2 شهریور 1395 13:52
در این زمانه ی بی های و هوی لال پرست خوشا به حال کلاغان قیل وقال پرست چگونه شرح دهم لحظه لحظه ی خود را برای این همه ناباور خیال پرست به شب نشینی خرچنگ های مردابی چگونه رقص کند ماهی زلال پرست رسیده ها چه غریب ورنجیده می افتند به پای هرزه علف های باغ کال پرست رسیده ام به کمالی که جز اناالحق نیست کمال دار برای من کمال...
-
نوستالژی بازی!
سهشنبه 2 شهریور 1395 08:45
اتفاق خوب امروز صبح، پیام یکی از دانش آموزان قدیمم بود در همین جا؛ نامه ای پر از محبت که من را به خاطرات کلاسشان برد در چند سال پیش. خیلی خوشحالم کرد! دوست داشتم نامه اش را این جا به اشتراک بگذارم اما گفتم از خودش باید اجازه بگیرم و برایش ایمیل زدم. اگر رخصت داد، نامه را پست می کنم! اتفاق خوب دیگر دیروز افتاد که یکی...
-
منفی چهل درجه
جمعه 29 مرداد 1395 10:00
دیروز در خانه ی هنرمندان ایران از نمایشگاه عکسی دیدن کردم به نام «منفی چهل درجه» از "مسلم ایران نژاد"؛ عکس هایی که در سرمای آسیای میانه و سیبری و مغولستان گرفته شده اند و بخشی از عکس های سفری شش ماهه با دوچرخه از ایران تا مغولستان است. همیشه زمستان برایم جذاب بوده است؛ سکوت و سپیدی توام با ترس. چند شب پیش هم...
-
تنهایی
جمعه 29 مرداد 1395 08:59
ویت ( جیم کاویزل) : تا حالا تنها شدی؟ ولش (شان پن): فقط وقتی که دور و برم پر آدمه ... از دیالوگ های فیلم «خط باریک قرمز/ ترنس مالیک/ ۱۹۹۸»
-
همه چیز فرو می ریزد.
سهشنبه 26 مرداد 1395 23:14
داستان در نیجریه شرقی، جایی در قلب آفریقا رخ می دهد؛ در ابتدای قرن بیستم و نخستین برخوردهای فرهنگ غرب و مسیحیت با این منطقه. «اوکونکوو»، کاراکتر اصلی رمان، مردی ست که بر خلاف پدرش، می خواهد همه ی عناوین قبیله را به دست آورد. او سخت کوش، قوی، محکم و البته تندخوست. کسی که به شدت به آداب و رسوم قبیله ای اش پایبند است و...
-
گربه زیر باران
یکشنبه 24 مرداد 1395 13:22
درباره ی داستان کوتاه «گربه زیر باران» از "همینگوی" داستان را می توانید اینجا بخوانید. ... «گربه زیر باران»، یک داستان واقع گرای مدرن، با راوی دانای کل است. روایتی تصویری از سردی روابط زن و شوهری آمریکایی که برای تعطیلات به ایتالیا سفر کرده اند. توصیف فضای ابتدای داستان، محیطی دنج و زیبا را به ذهن متبادر می...
-
دلتنگی...
یکشنبه 24 مرداد 1395 11:17
دلم برای کسی تنگ است که آفتاب صداقت را به میهمانی گلهای باغ می آورد دلم برای کسی تنگ است که چشمهای قشنگش را به عمق آبی دریای واژگون می دوخت دلم برای کسی تنگ است که همچو کودک معصومی دلش برای دلم می سوخت و مهربانی را نثار من می کرد دلم برای کسی تنگ است که بود با من و پیوسته نیز بی من بود و کار من ز فراقش فغان و شیون بود...
-
مسخ
چهارشنبه 20 مرداد 1395 18:52
«مسخ» فرانتس کافکا، از مشهورترین و مهم ترین کتاب های تاریخ ادبیات معاصر است که درباره ی آن تحلیل ها و مباحث بسیاری صورت گرفته است. «مسخ و درباره ی مسخ» کتابی ست که از سه بخش تشکیل شده است؛ نخست داستان «مسخ» کافکا آمده، سپس «خواننده ی خوب و نویسنده ی خوب» و در ادامه «درباره ی مسخ» که این دو بخش کتاب، برگرفته از مقدمه و...
-
مدال
سهشنبه 19 مرداد 1395 11:55
گری (دانیل دی لوئیس): "کدوم مدال؟ کدوم مدال؟ تنها مدال مسخره ای که تو خونه ی ماست. همون مدال کثافت رو می گم. همون مدالی که واسه فوتبال گرفتم. تو وایستاده بودی کنار زمین، داد می زدی و دستور صادر می کردی و فقط زل زده بودی به من. تو اصلا نمی دونستی فوتبال چی هست. فقط اومده بودی ببینی من کجای کارم اشتباهه. من هیچ وقت...
-
گیوه ها
یکشنبه 17 مرداد 1395 11:04
امروز صبح صدای شیون از خانه ی یکی از همسایه ها آمد. پشت پنجره رفتم. یکی از چند خانه ی روبروی آپارتمان مان که قدیمی ساز اند و حیاط دار و درخت انجیر دارند. شاید مادرپیرشان فوت کرده . شاید همانی باشد که یک بار از مرگ نجات یافت و خانواده اش برایمان گوشت قربانی آوردند. هنوز نمی دانم. اما این شیون مرا به سال ها پیش می برد...
-
خواب خوب بهشت
یکشنبه 17 مرداد 1395 09:01
«خواب خوب بهشت» مجموعه ای ست از سیزده داستان کوتاه، نوشته ی "سام شپارد" که در کارنامه اش نگارش نمایشنامه، فیلمنامه و بازیگری را دارد. داستان ها مدرن اند؛ برش هایی از زندگی که در قالب شخصیت های تک افتاده یا غمگین، به مسائل دنیای مدرن می پردازند. آدم هایی که انگار «تنهایی» جزیی از زندگی روزمره شان شده و برای...
-
پیشنهاد
جمعه 15 مرداد 1395 08:53
مجید مؤیدی عزیز از وبلاگ « دویدن با ذهن » دعوتم کرد به یک بازی وبلاگی ، به این صورت که پیشنهادهایی برای موسیقی، فیلم، کتاب و ... داشته باشیم. وبلاگ مرجع این کار اینجا هست . من هم لیستی را که در ادامه می آید تهیه کردم. لازم به توضیح است که این ها صرفا «پیشنهاد» است و حتما این چنین پیشنهادهایی به «سلیقه» و خیلی چیزهای...
-
باران
چهارشنبه 13 مرداد 1395 09:48
امروز صبح یکهو باران زد و من ناخودآگاه شروع به نوشتن کردم. از یک پاراگراف شروع شد و بعد ادامه اش دادم. نوشتم و نوشتم تا یک داستان شکل گرفت! نام اش را گذاشتم «باران».
-
پس این ها همه اسمش زندگی است...
دوشنبه 11 مرداد 1395 08:45
پس این ها همه اسمش زندگی است: دلتنگی ها، دل خموشی ها، ثانیه ها، دقیقه ها حتی اگر تعدادشان به دو برابر آن رقمی که برایت نوشته ام برسد ما زنده ایم، چون بیداریم ما زنده ایم، چون می خوابیم و رستگار و سعادتمندیم، زیرا هنوز بر گستره ویرانه های وجودمان پانشینی برای گنجشک عشق باقی گذاشته ایم خوشبختیم، زیرا هنوز صبح هامان آذین...
-
تنها یک میز برای من بخر...
دوشنبه 11 مرداد 1395 08:10
پنجشنبه ها در کانون ادبیات ایران، کارگاه داستان نویسی می روم؛ در محضر آقای محمدرضا گودرزی که پیش تر در فرهنگ سرای گلستان به کارگاه شان می رفتم. آقای گودرزی به نظرم از جمله ی بهترین منتقدان ادبیات داستانی حال حاضر ماست و آرام آرام از او نقد کردن را یاد می گیرم و این که اصلا داستان خوب به چه می گویند. همان طور که سال...
-
کوچه بی نام
جمعه 8 مرداد 1395 09:54
کوچه بی نام- هاتف علیمردانی فیلم سعی کرده با گرفتن اجزایی از زندگی خانواده های طبقه ی پایین دست اجتماع و به کارگیری بازیگرانی که بارها در چنین فیلم هایی بازی کرده اند (نمونه ی بارزش «پانته آ بهرام» و فیلم هایی مثل فیلم های عبدالرضا کاهانی)٬ رئالیسم خودش را پایه ریزی کند، غافل از آن که محور اصلی فیلم که فیلمنامه اش...
-
وقتی آوازی نباشد...
چهارشنبه 6 مرداد 1395 09:22
کمترین تحریری از یک آرزو این است آدمی را آب و نانی باید و آنگاه آوازی... در قناری ها نگه کن، در قفس، تا نیک دریابی کز چه در آن تنگناشان باز، شادی های شیرین است. کمترین تصویری از یک زندگانی، آب، نان، آواز، ور فزون تر خواهی از آن، گاهگه پرواز ور فزون تر خواهی از آن، شادی آغاز ور فزون تر، باز هم خواهی، بگویم باز......
-
بنی آدم
سهشنبه 5 مرداد 1395 08:49
«بنی آدم»٬ تازه ترین اثر محمود دولت آبادی، مجموعه ای ست از شش داستان کوتاه. مضامین داستان ها نو نیستند، اغلب چند محور معنایی را دنبال می کنند؛ وجود چند محور معنایی معمولا در رمان اتفاق می افتد و نه در داستان کوتاه. مگر آن که نویسنده بتواند با مهارت چنین کاری را انجام دهد که در آن صورت نیز حداقل داستان ماکسیمال خواهد...
-
اشتباه!
یکشنبه 3 مرداد 1395 11:07
خاله کوچیکه دانه ای پفک را به گونه ی هیراد می مالد. دوباره این کار را می کند. هیراد هم پفکی برمی دارد و به سمت گونه ی او می برد. خاله کوچیکه: ببخشید. حواسم نبود، اشتباه کردم. هیراد: منم می خوام اشتباه کنم! پفک را به گونه ی خاله کوچیکه می مالد! پارک ساعی، دوم مرداد نود و پنج
-
درد
جمعه 1 مرداد 1395 08:14
پسر: چرا آدم ها گریه می کنن؟ تو نمی دونی؟ تو هیچ وقت گریه نکردی؟ مادرخوانده: فقط یه بار، خیلی وقت پیش . - وقتی که اونا ولت کردن، رفتن؟ - مردم به دلایل مختلفی گریه می کنن. وقتی کسی می میره، وقتی تنها می شن، وقتی که دیگه تحمل ندارن. - تحمل چی رو؟ - تحمل زندگی کردن رو، وقتی که درد می کشن. - می شه بر درد غلبه کرد؟ - یه...
-
هامون
چهارشنبه 30 تیر 1395 12:28
دیشب تلویزیون بعد از مدت ها سورپرایزم کرد! یکی از شبکه ها «هامون» را پخش کرد و دیگری «ناخدا خورشید» را. دو تا از بهترین فیلم های تاریخ سینمای ما. تماشای «هامون» بعد از مدت ها، خیلی لذتبخش بود؛ با این که بارها فیلم را تماشا کرده ام، اما مثل بار نخست برایم جذاب بود؛ تلاش های مذبوحانه ی حمید هامون (زنده یاد خسرو شکیبایی)...
-
آقای هیچ کس
دوشنبه 28 تیر 1395 18:03
«گیلبرت گارسین» در سن ۶۵ سالگی کارخانه ی لامپ سازی اش را رها کرد و به عکاسی پرداخت و در این رشته به موفقیت رسید. درعکس ها، خودش و گاهی با همسرش، حضور دارند. سبک او سوررئال است و به «آقای هیچ کس» معروف است. خواندن این چند سطر درباره ی او، مرا یاد جوان پر شوری می اندازد که سال ها پیش در صف جشنواره ی فیلم فجر با او آشنا...
-
شهرهای ناپیدا
شنبه 26 تیر 1395 18:29
یک شهر بزرگ همواره این جذابیت دوگانه را دارد که از ورای آنچه که شده، می توان با دلتنگی به آنچه که قبلا بوده دوباره فکر کرد. (صص ۵۰ و ۵۱) * فکر کردم:«در زندگی ما زمانی فرا می رسد که بین آدم هایی که آنها را شناخته ایم، شمار مردگان بیشتر از زنده ها می شود و ذهن از پذیرفتن قیافه ها و حالت های نو خودداری می کند: بر تمام...
-
جستن/ یافتن/...
پنجشنبه 24 تیر 1395 17:18
هرگز از مرگ نهراسیدهام اگرچه دستانش از ابتذال شکنندهتر بود. هراسِ من ــ باری ــ همه از مردن در سرزمینیست که مزدِ گورکن از بهای آزادیِ آدمی افزون باشد. □ جُستن یافتن و آنگاه به اختیار برگزیدن و از خویشتنِ خویش بارویی پیافکندن ــ اگر مرگ را از این همه ارزشی بیشتر باشد حاشا، حاشا که هرگز از مرگ هراسیده باشم....
-
دنیا مال ما بود...
چهارشنبه 23 تیر 1395 08:20
دیشب تا صبح باد می آمد و هنوز هم می آید. این باد برایم بوی شهریور را دارد. شاید چون با خودش زردی کاه ها را می آورد از در و دشت. یاد شبی می افتم که با پسرعمه ها بر پشت بام خانه شان در روستا خوابیدیم. شهریور ماهِ نمی دانم چند سال پیش. حداقل بیست سال پیش. تا صبح باد آمد، بادی که با خودش ماسه های ریز می آورد. یک ماهی می...
-
انتقام: یازده داستان سیاه
سهشنبه 22 تیر 1395 07:12
«انتقام: یازده داستان سیاه»٬ مجموعه ای ست از یازده داستان کوتاه از خانم "یوکو اوگاوا"، نویسنده ی ژاپنی. نویسنده ای که بیش تر به خاطر رمان «خدمتکار و پرفسور» شناخته شده است -که بر اساس آن فیلمی هم ساخته شده است. تم اصلی داستان ها «مرگ» است؛ مرگی که غالبا وهمناک و آمیخته با حسی سرد روایت می شود. اگرچه هریک از...