-
مادرم ریحان می چیند...
جمعه 25 اسفند 1396 18:14
این که هیراد را تا ظهر منزل پدرم می گذارم، بهانه ای شده است تا هر روز پدر و مادرم را ببینم؛ این لطف کمی نیست! تا هستند، می خواهم سیر نگاهشان کنم... یادم می آید زمانی که دانشجو بودم، خیلی وقت ها فقط خودم بودم و مادرم؛ در کارهای خانه بهش کمک می کردم. دست تنهایش نمی گذاشتم. وقتی دستش شکست، آشپزی و همه ی کارهای خانه با من...
-
دریای پشت کدام پنجره ای؟...
جمعه 25 اسفند 1396 10:09
یک زندگی کم است ... برای آنکه تمام شکلهای دوستت دارم را با تو در میان بگذارم ... میخواهم هر صبح که پنجره را باز می کنی؛ آن درخت روبه رو من باشم فصل تازه من باشم آفتاب من باشم استکان چای من باشم و هر پرنده ای که نان از انگشتان تو میگیرد یک زندگی کم است ! برای شاعری که میخواهد در تمام جمله ها دوستت داشته باشد ......
-
برخوردی کوتاه با دشمن
چهارشنبه 23 اسفند 1396 17:33
"برخوردی کوتاه با دشمن"، شامل ۸ داستان کوتاه از داستان های منتخب مجله ی نیویورکر است که طی سال های ۲۰۱۱ تا ۲۰۱۳ در این مجله چاپ شده اند؛ می دانیم که مجله ی نیویورکر، نامی آشنا در عرصه ی چاپ داستان های کوتاه است. داستان نخست با نام "رقابت فیشر با اسپاسکی"، نوشته ی "لارا واپنیار"، راوی اش...
-
لبخند بزن و بگذار تماشایت کنم ...
سهشنبه 22 اسفند 1396 23:08
می گویم دوستت دارم، طوری نگاهم کن گویی خدا... بنده ای را وقتِ عبادت می نگرد! همان قدر عاشقانه، همان قدر مهربان، لبخند بزن و بگذار تماشایت کنم چون عاشقی که... وقتِ باران به آسمان چشم دوخته همان قدر با لذت همان قدر پُر آرزو دستم را بگیر و بگو دوستم داری، طوری که خدا در آینه بِنگرد و به خویش بگوید "دو نفر"...
-
جهان یه فیلم کوتاه بود که از چشم تو اکران شد...
دوشنبه 21 اسفند 1396 12:48
این روزها که بچه ها تق و لَق می آیند مدرسه، با همان تعداد اندک، می نشینیم به گپ و گفت. یکی از پرسش های معمولم این است که سینما می روند؟ و آخرین فیلمی که در سینما دیده اند چه بوده است؟ کم نیستند کسانی که حتی برای یک بار هم سینما نرفته اند. یاد سینما "رادیو سیتی" می افتم که همین چند روز پیش از کنارش گذشتم و...
-
مرد را دردی اگر باشد خوش است...
یکشنبه 20 اسفند 1396 21:36
و گفت: اگر دوزخ را به من بخشند، هرگز هیچ عاشق را نسوزم؛ از بهر آنکه عشق خود، او را صد بار سوخته است. "عطار نیشابوری" پ.ن: عنوان از "مجذوب تبریزی"
-
پُرم از دلتنگی...
جمعه 18 اسفند 1396 11:04
پُرم از دلتنگی که تقصیر تو نیست این روزها به هیچ لبخندی لب نمی زنم وهیچ دستی مجابم نمی کند فکر می کنم نوازنده ی خوبی شده ام دلم شور می زند چشمانم تار اما جمعه ها مرا آزار می دهد. "مریم نوروزی"
-
شب رو باید بی چراغ روشن کرد...
پنجشنبه 17 اسفند 1396 19:09
مادر : "یه بشقاب بکش بذار کنار مادر، غلامرضا نصف شب گشنهش می شه. تُنگ رو هم آب کن واسه جلال الدین. برای محمد ابراهیم هم زیر سیگاری بذار. مراقب باش ماه منیر حکماً قرصش رو بخوره، بیخوابی نزنه به سرش. ببینین داداشتون هم چی میخواد مهیا کنین. سر شب بخوابین بچهها که بتونین صبح زود پاشین، فردا خیلی کار دارین."...
-
Dilê dayê bi birîn e
چهارشنبه 16 اسفند 1396 08:58
برای کودکان عفرین ، که این روزها در سکوت رسانه های سیاست باز، زیر بمباران جنگنده های ترکیه جان می دهند... دردهای من جامه نیستند تا زِ تن در آورم چامه و چکامه نیستند تا به رشتهی سخن درآورم نعره نیستند تا زِ نای جان بر آورم دردهای من نگفتنی دردهای من نهفتنی است دردهای من گرچه مثل دردهای مردم زمانه نیست درد مردم زمانه...
-
نجوا
سهشنبه 15 اسفند 1396 01:40
دلم فریاد می خواهد ولی در انزوای خویش، چه بی آزار با دیوار نجوا می کنم هر شب... "محمد علی بهمنی"
-
دیوار کاهگلی مارپیچ...
یکشنبه 13 اسفند 1396 09:28
شب غم تو نیز بگذرد ولی درین میان دلی ز دست می رود... "هوشنگ ابتهاج" بی خواب بودم دیشب؛ هیراد هم نشانه های سرماخوردگی داشت؛ صبح رو به راه نبودم. خدا را شکر که این چند هکتار زمین کشاورزی پشت مدرسه هست تا من هر بار که دلم می گیرد، پنجره را باز کنم تا باد به صورتم بخورد. آن دورترها، ساختمان های بتنی و آسفالت و...
-
دل من...
شنبه 12 اسفند 1396 17:01
نیمه ی خالی لیوان مرا پر نکنید دل من عاشق این گونه گرفتاری هاست ... "رضا نیکوکار"
-
فلاکت!
چهارشنبه 9 اسفند 1396 20:03
"مردم هر روز می میرن. می دونی قبل از مردن آخرین فکری که از ذهنشون می گذره چیه؟ هیچ وقت فرصت رسیدن به اون چیزی که می خواستم رو نداشتم." از دیالوگ های "اِدی"(مورگان فریمن) در فیلم"عزیزمیلیون دلاری" کلینت ایستوود، ۲۰۰۴ به هر طرف که نگاه می کنم فلاکت می بینم و بدبختی؛ در مترو، در اتوبوس، در...
-
چشم در چشم یخبندان
چهارشنبه 9 اسفند 1396 13:48
عاشقان، گیاهانند که میرویند میمیرند سبز میشوند میریزند باران که میبارد، چتر نمیخواهند زمستانها بیکلاه و پالتو نپوشیده میایستند روی در روی نگاه برف چشم در چشم یخبندان بیشرمساری اندام برهنهشان از برگ عاشقان، گیاهانند که ریشههاشان فرو رفته است در کف دست من در استخوان کتف تو در جمجمه شکسته من و این خاطرات من و...
-
مثل باران...
یکشنبه 6 اسفند 1396 20:48
در کوچه ی خاطرات آهسته قدم می زنم. گاهی می بارم مثل باران گاهی می خندم مثل غنچه گاهی می میرم مثل یک مرد. "رضا یزدان دوست"
-
از کنار هم می گذریم...
چهارشنبه 2 اسفند 1396 16:52
داشتم در مترو کتاب می خواندم که پیرمرد بغل دستی ام پرسید که چه کتابی می خوانی و همین سرآغاز گپ و گفت مان شد؛ گفت که کتابخانه ای با پانصد جلد کتاب دارد که بیشترشان در زمینه ی تاریخی اند. کت و شلواری قهوه ای پوشیده بود و شالی چهارخانه به گردن داشت. دستان چروکیده اش روی عصا، ستونی ساخته بود برای صورتش با خال های ریز و...
-
مثل باد خنک تابستان...
شنبه 28 بهمن 1396 21:03
با تو بودن خوبست و کلام تو مثل بوی گل، در تاریکی است مثل بوی گل در تاریکی، وسوسهانگیز است. بوی پیراهن تو مثل بوی دریا، نمناک است مثل باد خنک تابستان مثل تاریکی، خوابانگیز است. گفتگو با تو مثل گرمای بخاری و نفسهای بلند آتش میبرد چشم خیالم را تا بیابانهای دورترین خاطرهها که در آن گنجشکان بر سنبل گندمها اهتزازی...
-
صبحانه مرا تار و دف و نی باشد...
چهارشنبه 25 بهمن 1396 18:03
زنگ تفریح اول را معمولا صبحانه می خورم؛ لقمه ای از خانه می برم یا این که از بوفه ی مدرسه لقمه ای می خرم که نصفه ای نان بربری با یک سیب زمینی و سس مایونز است. دیروز زنگ اول و دوم با بچه های پیش دانشگاهیِ ریاضی کلاس داشتم؛ همین که زنگ اول تمام شد، یکی از بچه ها را فرستادم تا از بوفه، برایم لقمه ای بخرد. زنگ تفریح تمام...
-
شب
جمعه 20 بهمن 1396 22:35
باز شب افتاد و ما را دل همان جا شد که بود... "امیرخسرو دهلوی"
-
چون کبوترهای وحشی
سهشنبه 17 بهمن 1396 21:02
زمان در بستر شب، خواب و بیدار است هوا آرام شب خاموش راه آسمان ها باز خیالم چون کبوترهای وحشی می کند پرواز "فریدون مشیری"
-
تـو از میان نارونها ، گنجشڬهای عاشق را به صبح پنجره دعوت می کردی
دوشنبه 16 بهمن 1396 19:36
فردا هم تعطیل شدیم! صبح ها که سر کلاس می روم، پنجره را باز می کنم رو به زمین های کشاورزی پشت مدرسه که سپیدند از برف؛ صورتم را پیش می برم تا نسیم، سردی اش را به صورتم بزند... چشمانم را می بندم؛ برای لحظه ای کنده می شوم از زمین و زمان؛ نفس عمیقی می کشم:" من این جا هستم! خدای بزرگ، ممنونم به خاطر همه ی قشنگی...
-
باباکوهی
یکشنبه 15 بهمن 1396 23:29
دیروز غروب پدرم را به خاطر درد پاهایش به دکتر بردم؛ مسیرمان ترافیک زیادی داشت و حدود دو ساعت در راه بودیم. حس خوبی داشتم از بودن در کنار پدرم؛ بعد از هشتاد و چند سالی که از زندگی اش می گذرد، من اما هنوز شمایل قدیمش در ذهنم زنده است! برایش ترانه ی "باباکوهی" را گذاشتم؛ صدای درویش جاویدان در خاطرش زنده باقی...
-
تمام جان و تنم...
یکشنبه 15 بهمن 1396 21:29
تمام جان و تنم را بکش در آغوشت مرا که طاقت یک پیرهن جدایی نیست... "علی شکری"
-
شب پرستاره
شنبه 14 بهمن 1396 00:27
محبوبم اثر انگشتانش را روی شب گذاشت و این گونه ستارگان متولد شدند... "غاده السمان" پ.ن: تابلوی "شب پرستاره" از ونسان ون گوک، ۱۸۸۹.
-
ای مرغ سحر
جمعه 13 بهمن 1396 09:07
ای مرغ سحر تو صبح برخاسته ای ما خود همه شب نخفته ایم از غم دوست "سعدی"
-
نکته هاست!
چهارشنبه 11 بهمن 1396 21:02
از دلِ من در دلِ تو نکته هاست. وَه چه ره است از دلِ تو تا دلم! "مولانا"
-
که از مو رنگ خاکستر نبینی...
چهارشنبه 11 بهمن 1396 13:12
گو عشق در شکستن ما سعی کن که ما چون توبه آفریده برای شکستنیم... "کلیم کاشانی" بشنوید ساز و آواز استاد شجریان را از آلبوم جاودانه ی "شب، سکوت، کویر"، با مویه های کمانچه ی کیهان کلهر که سرپنجه اش سبز، با اشعار باباطاهر. http://s8.picofile.com/file/8318157026/03_Saz_o_Avaz_Baba_Taher_.mp3.html
-
صدا...
سهشنبه 10 بهمن 1396 19:34
من صدای نفست را سلامی می دانم که آفتاب اولین بار به دانه ی گندم داد.... "رسول ادهمی"
-
تنگنا
سهشنبه 10 بهمن 1396 10:02
سعید راد در "تنگنا"؛ امیر نادری، ۱۳۵۲ به یاد فریدون فروغی ترانه ی فیلم تنگنا؛ متن ترانه از فرهاد شیبانی، آهنگ از اسفندیار منفردزاده. http://s8.picofile.com/file/8318052734/% D8%AA%D9%86%DA%AF%D9%86%D8%A7_ %D9%81%D8%B1%DB%8C%D8%AF%D9%88%D9%86_ %D9%81%D8%B1%D9%88%D8%BA%DB%8C.mp3.htm l
-
بی نهایت...
دوشنبه 9 بهمن 1396 23:50
- آلیشیا: عالم هستی چقدر بزرگه؟ - جان : بینهایت... -آلیشیا: از کجا میدونی؟ - جان: به خاطر اینکه همهی دادهها تاییدش میکنن. - آلیشیا: اما تا حالا ثابت شده؟ - جان: نه. - آلیشیا: تو تا حالا نرفتی ببینیش، پس از کجا مطمئنی؟ - جان: نمیدونم ولی بهش باور دارم. - آلیشیا: خب فکر کنم عشق هم همین طوری باشه. از دیالوگ های...