فلسفه های لاجوردی

یادداشت های من...

فلسفه های لاجوردی

یادداشت های من...

مرد...


مرد که گریه نمی کند

نمی میرد

خسته که می شود،

بغض می کند، چال می شود...



"افشین صالحی"

شب، تاریخ دلتنگی ست...


چه غم انگیز است

خفتن با چشم های باز

و پایان اندیشه ها را نگریستن

چه غم انگیز است خفتن

آنگاه که شب رفته است

و از روز خبری نیست...


"بیژن جلالی"


پ.ن:

عنوان از "محمود درویش"

شب...


زمان گذشت

 و شب روی شاخه های لخت

اقاقی افتاد

شب پشت شیشه های پنجره سر می خورد

و با زبان سردش

ته مانده های روز رفته را به درون می کشید

من از کجا می آیم ؟

من از کجا می آیم ؟

که این چنین به بوی شب آغشته ام ؟


"فروغ فرخ زاد"


  شب، در کوهستان هم جور دیگری ست؛ کوه ها از همان عصر که آفتاب می رود و آسمان رنگ رنگ می شود، تا سوز دم صبحش که آسمان دوباره قشنگ می شود، دلبری می کند برای مسافرش...

 مسافر خسته، دل می دهد به شب...؛ بوی شب می گیرد...

هاوار...



ببین! 

خانه هنوز همان خانه است 

هیچ اتفاق خاصی رُخ نداده است: 

یک پالتوی کهنه، چتری شکسته 

دو سه سنجاقِ نقره‌ای 

کتابخانه‌ی کوچکِ شعر و سوال و سکوت 

و شیشهْ عطری آشنا 

که بوی سالهای دورِ دریا می‌دهد هنوز. 



"سید علی صالحی"


بشنوید؛http://s8.picofile.com/file/8312023326/04_Komsay_Zrma.mp3.html

 ترانه ای کردی از "کومسای" که برای زلزله زدگان خوانده است.


عنوان:

فریاد...

داخی روله...



مصیبت زلزله ی پیش آمده، گلویم را می فشارد و کامم را تلخ کرده است...

بغضی سنگین راه نفسم را بسته بود دم ظهر؛ عکس پشت عکس و خبر پشت خبر...؛ یکی از یکی دردناک تر...

  وقتی فیلم کوتاه  پیرزنی را دیدم که برای عزیز از دست رفته اش غمگنانه و از ته دل مویه می کرد، ناگهان و با صدای بلند پیش چشم هیراد هق هق زدم...

  خدای بزرگ!

از تو ممنونم که عزیزانم را در پناه خودت حفظ کرده ای؛ لطفا مراقبشان باش!

مردمان مناطق زلزله زده نیازمند آب اند؛ چادر و دارو...؛ در حالی که عده ای نشسته اند  و جلوِ دوربین ها شعار می دهند، کودکان آسیب دیده، بی غذایی گرم، بی چادر و سرپناه...، گرما را از آغوش های اندک بازماندگانشان می گیرند؛ بازماندگانی که گُرده هایشان را سپر این کودکان می کنند...

اگر نبود کمک های مردمان پاوه و جوانرود و سنندج و کامیاران و مریوان و دهگلان و قروچای و موچش و ... ، آن مادری که کودکش را از زیر آوار بیرون می کشید و با اشک به خاک می سپرد، به چه امیدی این روز تلخ را به این شب سرد می رسانید؟...


ﺑﺮﺍﯼ ﺗﻮ ﭼﻪ ﺑﮕﻮﯾﻢ؟

ﺑﮕﻮﯾﻢ ﺯخمم ﺁﻥ ﻗﺪﺭ ﻋﻤﯿﻖ ﺷﺪﻩ

ﮐﻪ ﻣﯽ ﺗﻮﺍﻥ ﺩﺭ ﺁﻥ ﺩﺭﺧﺘﯽ ﮐﺎﺷﺖ؟

ﺑﮕﻮﯾﻢ ﻏﻤگینم

ﻭ ﻣﺮﮒ ﮐﺎﺭﯼ ﻧﻤﯽ ﮐﻨﺪ...؟ 


"غلامرضا بروسان"


پ.ن:

عنوان: داغِ فرزند...


بشنوید:

لالایی حزین فیلم "لاک پشت ها هم پرواز می کنند."

http://s8.picofile.com/file/8311800476/hossein_alizadeh_%E2%80%93_lalaei.mp3.html

جمعه...


آیا کسى نشسته است پشت ابر

که نى مى زند

یا سه تار، 

نمى دانم!

آوازى، اما یک آواز

از گوشه ى آسمان جمعه مى ریزد ...


"بیژن نجدى"


بشنوید؛ سرآغاز، از "کیهان کلهر"

http://s9.picofile.com/file/8311436692/4_5832371481216024609.mp3.html

افسوس...



اگر کوهی بودم

در تن خود می آسودم

و اگر رودی بودم

در زمزمه خود

خود را فراموش می کردم

اگر خاکی بودم

با سکوت و فراموشی

یکی می شدم

و اگر آتش بودم

در خود می سوختم

ولی افسوس

که مرد رفته ای هستم

که چشمان خود را

بروی جهان غم انگیز خویش

باز نگه داشته است.


"بیژن جلالی"

دلم گرفته...



دلم گرفته

دلم عجیب گرفته‌است

و هیچ‌چیز…

هیچ‌چیز مرا از هجوم خالی اطراف نمی‌رهاند…


"سهراب سپهری"


عکس از:

Alexey Titarenko

بشنوید:

http://s9.picofile.com/file/8311536026/30130236_.mp3.html

موسیقی بی کلام؛ همنوازی پیانو با فلوت...؛ یادآور دشت های فراخی که روزگاری، سرخپوست ها در آن می زیستند...

آه ای زندگی...


  دلم برای خودم تنگ شده است..؛ احساس خستگی شدیدی می کنم.

   معلمی با همه ی کمبودها و سختی هایش، باعث شده است که دم خور باشم با شاگردانم و آرامش پیدا کنم...؛ شیطنت هایشان، مهربانی هایشان... معاون پارسالمان تعریف می کرد که وقتی تصادف کرده بودم و مدتی را نبودم، سر یکی از کلاس ها در پاسخ به این که چرا سر کلاس نمی روم گفته بود که معلمتان تصادف کرده است، چندتایشان برایم گریسته بودند...؛ خب! دل به دل راه دارد... من هم همه شان را دوست دارم!... من هم گاهی در خلوت خودم، برایشان گریسته ام...؛ مثلا پشت رل!!

دلم برای فیلم دیدن هم تنگ شده است...!


آه ای زندگی

منم که هنوز با همه ی پوچی از تو لبریزم...


"فروغ فرخ زاد"


به کجا؟!...



به کجاها بَرَد این امید ما را؟ 

نشد این عاشق سرگشته صبور 

نشد این مرغک پربسته رها 

به کجا می روم یارا؟ به کجا می برد مارا؟ 

ره این چاره ندانم به خدا؛نشود دل نفسی از تو جدا 

به هوایت همه جا در همه حال 

به امیدی بگشایم شب و روز پر و بال 

غم عشقت دل ما را 

به کجاها بَرَد بالا؟

 

"فریدون مشیری"

بشنوید؛ با صدای استاد شجریان؛ تصنیف امید عشق.

http://dl.hemmaty.com/files/shajar/01%20-%20Tasnife%20Omide%20Eshgh%20Shooshtari(www.BiDel.ir).zip

باران بی سوال...


آدمی نیاز مبرم دارد 

که شعر بخواند

آزاد باشد

و گاهی نیز باران ببارد...


"سید علی صالحی"


  باران می بارد و من بی تابم برای پیاده روی زیر باران...! دیشب همین که به هیراد گفتم باران می بارد، گفت برویم بیرون! رفتیم و چند قدمی پیاده رفتیم.

  حال خوشی دارم؛ حال همه ی دوستان خوش!


پ.ن:

 عنوان هم از سید علی صالحی ست.

باران...


زخمی کهنه ام

سایه ی رنجی پایان یافته

دوستت دارم

و به لمس سرانگشتانت بر سایه ی این زخم

دلخوشم...


"شمس لنگرودی"


باران گرفت..؛ باران پاییزی... 

بوی سیب تو


صبحت بخیر! صبح قشنگ و نجیب تو

پیچیده در حیاط غزل بوی سیب تو

در قوری تغزل من "دم کشیده" عشق

با طعم ناز خاطره های غریب تو


"همایون رحیمیان"


  وقتی پس از گذراندن خوابی برای خستگی های دیروزت، صبح می شود و چشم باز می کنی...، یا لبخند می زنی از طلوع صبح، یا لعنت می فرستی به خورشید! تفاوت این دو، در داشتن "امید" است!

کازابلانکا


تمام عاشقانه های دنیا را هم برایم بیاورند
کازابلانکا را هم اگر برای من بسازند
باز هم جای یک 
"دوستت دارم" تو را نمی گیرند ...!


"محسن دعاوی"


  خوابم نمی برد دیشب.دم صبح هوای کوهستان سرد بود، خودم را جمع کرده بودم از سرما...دلم اما گرم بود.

هیراد کنارم خوابیده بود و موهای ژولی پولی اش زیباترش کرده بود. بوسیدمش و پتوی دوم را هم به اش  پیچاندم!

شب وصل


همه شب 

سجده برآرم 

که بیایی 

تو به خوابم ....


ودر آن 

خواب 

بمیرم 

که تو آیی وبمانی..


"شهریار"


بشنوید؛http://s8.picofile.com/file

/8306991992/%D8%B4%D8%A8_%D9%88%D8%B5%D9%84.mp3.html

تصنیف زیبای "شب وصل" از آلبوم "آهنگ وفا"، با صدای استاد شجریان و همایون شجریان، که بازخوانی تصنیفی قدیمی ست از سروده های ملک الشعرای بهار.

مجالی نیست...


مرگ را پروای آن نیست

که به انگیزه‌ای اندیشد.


زندگی را فرصتی آن‌قدر نیست

که در آینه به قدمت خویش بنگرد

یا از لبخند و اشک

یکی را سنجیده گزین کند.


عشق را مجالی نیست

حتی آن‌قدر که بگوید

برای چه دوستت می‌دارد...


"احمد شاملو"


بشنوید؛http://s9.picofile.com/file

/8306424226/%D8%A7%D8%A8%DB%8C

_%DA%A9%D9%86%D8%AF%D9%88.mp3.html

ترانه ی کندو، از ایرج جنتی عطایی که ابی آن را در فصل پایانی فیلم کندو (فریدون گله، ۱۳۵۴) می خواند.

درخت...


من از سلاله ی درختانم

تنفس هوای مانده 

ملولم می کند...


"فروغ فرخ زاد"

نفس بکش!

نفس بکش

عمیق

آرام

شادمان

بگو غم رد شود

که قلبت

آرامگاه اندوه نیست...


"نزار قبانى"


  یادش بخیر آن زمان که انگورهای خوشرنگ را که بین سبز و زرد بودند، لب چشمه لا به لای سنگ هایی که از زلالی آب روشن شده بودند می گذاشتیم تا خنک شوند و به دندانشان بکشیم!

پیچ و تاب می خوردند توی آب و گاهی برگ موِ شان هم کنارشان می رقصید...؛ گوشم را نزدیک آب می بردم تا صدایش را بشنوم؛ صدای برخوردن آب به سنگ های چشمه را دوست داشتم!

"چشمه ی آلو بیک" میان باغ های انگور و درخت های گردو، در حاشیه ی راه باغ خاکی یی، پُر آب، می رفت...

درخت کوچک من...


میان تاریکی

تو را صدا کردم

سکوت بود و نسیم

که پرده را می برد .

در آسمان ملول

ستاره ای می سوخت

ستاره ای می رفت

ستاره ای می مرد

تو را صدا کردم

تو را صدا کردم

تمام هستی من ...

چو یک پیاله ی شیر

میان دستم بود

نگاه  آبی ماه

به شیشه ها می خورد

ترانه ای غمناک

چو دود بر می خاست

ز شهر زنجره ها

چو دود می لغزید

به روی پنجره ها

تمام شب آنجا

میان سینه ی من

کسی ز نومیدی

نفس نفس می زد

کسی به پا می خاست

کسی تو را می خواست

دو دست ِ سرد او را

دوباره پس می زد

تمام شب آنجا

ز شاخه های سیاه

غمی فرو می ریخت

کسی ز خود می ماند

کسی تو را می خواند

هوا چو آواری

به روی او می ریخت

درخت کوچک من

به باد عاشق بود

به باد ِ بی سامان

کجاست خانه ی باد؟

کجاست خانه ی باد؟


"فروغ فرخ زاد"


پ.ن:

عکس از "رینکو کاوائوچی"

بشنوید؛ قطعه ی بی کلام Music of the wind، از Eguana.

http://s9.picofile.com/file/8305292818/04_Eguana_Music_Of_The_Wind.mp3.html

کدام است؟...


ﺭﻩ ﻣﻴﺨﺎﻧﻪ ﻭ ﻣﺴﺠﺪ ﮐﺪﺍﻡ ﺍﺳﺖ

ﮐﻪ ﻫﺮ ﺩﻭ ﺑﺮ ﻣﻦ ِﻣﺴﮑﻴﻦ ﺣﺮﺍﻡ ﺍﺳﺖ


ﻧﻪ ﺩﺭ ﻣﺴﺠﺪ ﮔﺬﺍﺭَﻧﺪﻡ ﮐﻪ ﺭﻧﺪ ﺍﺳﺖ

ﻧﻪ ﺩﺭ ﻣﻴﺨﺎﻧﻪ ﮐﻴﻦ ﺧَﻤﺎﺭ ﺧﺎﻡ ﺍﺳﺖ


"عطار"