-
شب چله
یکشنبه 30 آذر 1399 18:44
اگرچه به قول پروین اعتصامی : "دور است کاروان سحر زین جا..." اما به قول خیام : "این یک نفسِ عزیز را خوش میدار، کَز حاصلِ عمرِ ما همین یک نفس است." شب چله ی دوستان مبارک!
-
ارزیابی شتابزده - ۶
دوشنبه 24 آذر 1399 22:51
دلتنگ خانه... زیر شن (سرزمین مین) - مارتین زاندولیت، ۲۰۱۵ امتیاز: ۴/۲۵ از ۵ در پایان جنگ جهانی دوم، گروهی از اسیران آلمانی مٲمور پاک سازی مین از منطقه ای در دانمارک می شوند که در زمان جنگ، توسط آلمانی ها مین گذاری شده است... طرح داستان، به تنهایی تراژیک است اما جنبه ی تراژیکش وقتی بیش تر می شود که می بینیم که اسیرها،...
-
ارزیابی شتابزده - ۵
جمعه 14 آذر 1399 12:38
کفرناحوم - نادین لبکی، ۲۰۱۸ امتیاز: ۳/۷۵ از ۵ کفرناحوم داستانِ زین ، کودکی ست که در زاغه ای به نام کفرناحوم در حاشیه ی بیروت زندگی می کند. او که حالا در زندان است، از پدر و مادرش شکایت می کند ... فیلم شروعی خیره کننده دارد؛ کفرناحوم همچون جزیره ای با جغرافیای خاص به مخاطب معرفی می شود. نقطه قوت های فیلم، به عنوان یک...
-
تک درخت
یکشنبه 9 آذر 1399 08:47
باران می بارد. انتهای این اتاق، جایی ست که کلاس های مجازی ام را اداره می کنم. یک تخته ی وایت برد، چندتا ماژیک و خودکار و کتاب های درسی، یک سه پایه ی دوربین، و این گوشی که الان در زنگ تفریحم دارم باهاش می نویسم، ابزار کار من است. ساعت های کلاسم سی و پنج دقیقه ای ست و بینشان زنگ تفریح های یک ربعه. این، منظره ای ست که از...
-
بدرود اسطوره...
چهارشنبه 5 آذر 1399 20:56
-
اَلا ای پیر فرزانه...
چهارشنبه 5 آذر 1399 20:07
سوته دلان، علی حاتمی، ۱۳۵۶ سکانس آمدن اقدس (شهره آغداشلو ) به خانه ی مجید ( بهروز وثوقی ) تصنیف با صدای بانو پریسا، شعر حافظ . چه مبارک است این غم که تو در دلم نهادی به غمت که هرگز این غم ندهم به هیچ شادی ز تو دارم این غمِ خوش، به جهان از این چه خوشتر تو چه دادی ام که گویم که از آن بِه ام ندادی؟ چه خیال می توان بست و...
-
باغچه ی کوچک تنهاییِ من
شنبه 1 آذر 1399 19:11
از دیشب، یک بند باران می بارد. درِ تراس را باز می کنم؛ هوای تازه تو می آید. اینجا باغچه ی کوچک تنهایی من است. گلدان هایی که عزیزان بخشیدند و گلدان هایی که خودمان خریدیم، کنار هم اند. سرما که آمد، تراس را با مشمّا پوشاندم. حالا دوتا سبد سبزی هم کاشته ام و دَم به دم تماشایشان می کنم ببینم چقدر سبز شده اند! شاهی، تره،...
-
جایی میان بی خودی و کشف
سهشنبه 27 آبان 1399 23:07
باید بلند شد در امتداد وقت قدم زد گل را نگاه کرد، ابهام را شنید باید دوید تا ته بودن باید نشست نزدیک انبساط جایی میان بی خودی و کشف "سهراب سپهری"
-
انار
پنجشنبه 22 آبان 1399 08:43
اگر نبودم مرا در چیزهایی پیدا کنید که دوستشان داشتم در ماه، در شکل انار ... "غلامرضا بروسان" تیزر جشن انار در روستای خانقاهِ پاوه، کاری از گروه تصویربرداری کارو؛ رزگار بهرامی ، که مربوط به پاییز سه سال پیش می باشد. هرسال پس از برداشت انار، برای شکرگزاری از خداوند، مراسمی برگزار می شود که با پایکوبی، پذیرایی...
-
مردمان انتظار...
جمعه 16 آبان 1399 23:19
جنگ پایان خواهد یافت و رهبران با هم گرم خواهند گرفت و باقى میماند آن مادر پیرى که چشم به راه فرزند شهیدش است و آن دختر جوانى که منتظر معشوق خویش است و فرزندانى که به انتظار پدر قهرمانشان نشستهاند نمیدانم چه کسی وطن را فروخت اما دیدم چه کسی بهاى آن را پرداخت. "محمود درویش" منتظریم ببینیم بایدن می آید یا...
-
سخن گفتن
دوشنبه 12 آبان 1399 23:14
همیشه همان، اندوه همان: تیری به جگر در نشسته تا سوفار. تسلایِ خاطر همان : مرثیهیی سازکردن غم همان و غمواژه همان نامِ صاحبِ مرثیه دیگر. همیشه همان شگرد همان شب همان و ظلمت همان تا «چراغ» همچنان نمادِ امید بماند. راه همان و از راه ماندن همان، تا چون به لفظِ «سوار» رسی مخاطب پندارد نجات دهندهیی در راه است. و چنین...
-
شب پرستاره
جمعه 9 آبان 1399 23:29
با هیراد، سرمان روی یک بالش است. تابلوی "شب پرستاره"ی ون گوگ را توی گوشی نشانش می دهم؛ می پرسم:"قشنگه؟" انگشتانش را روی نقاشی می کشد و آن را پس و پیش می کند و می گوید:"خیلی قشنگه!...، اما من نمی تونم بکِشمش."
-
من زبان برگ ها را می دانم...
چهارشنبه 7 آبان 1399 19:07
این روزها آن قدر درگیر "شاد" هستم که حسرت خیلی کارها به دلم مانده است؛ مثل تماشای یک فیلم خوب، مثل نقاشی کردن، مثل پیاده روی... دلم پیاده روی پای درخت ها را می خواهد که خش خش برگ ها را با قدم هایم بشنوم. من می دانم که درخت ها سخن می گویند. برگ ها نفس می کشند. پرندگان از بالا به ما نگاه می کنند. من می دانم که...
-
سپیدارها
یکشنبه 4 آبان 1399 15:38
به حال هیچکس غبطه نمیخورم وقتی باد را در سپیدار به تماشا ایستادهام "عباس کیارستمی" شش هفت ساله که بودم باغی خریدیم؛ در بهترین نقطه از باغ های روستا به نام "جونام حه د"، باغی مستطیل شکل که کنار راه باغی باریک بود و جوی آبی روان بر بالایش. پدرم کپر بزرگی ابتدای باغ ساخته بود. خیلی به باغ می رسید....
-
دورها...
جمعه 2 آبان 1399 22:29
در دل من چیزیست مثل یک بیشه نور مثل خواب دم صبح و چنان بی تابم که دلم می خواهد بدوم تا ته دشت بروم تا سر کوه دور ها آوایی است که مرا می خواند... "سهراب سپهری"
-
دمِ سحر
شنبه 19 مهر 1399 04:18
در جایی از فیلم شورش بی دلیل، پلاتو(سال مینئو) از جیم استارک (جیمز دین) می پرسه :" تو فکر می کنی آخر دنیا شب اتفاق می افته ؟" و جیم استارک پاسخ می ده: "دم سحر اتفاق می افته." خواب دیدم عروسی است؛ اما شبیه عروسی نبود. انگار شهرستان بودم. روی پشت بامی که شهر زیر پایم بود. اثری از زن ها نبود. دیر...
-
بیار ای بارون بیار...
پنجشنبه 17 مهر 1399 18:25
بشنوید: بارون، با صدای استاد http://s14.picofile.com/file/8410279434/ Mohammadreza_Shajarian_Baroun.mp3.html
-
کاش می تونستم بخونم...
جمعه 4 مهر 1399 07:15
شنیدن تعدادی از ترانه های قدیمی سیاوش قمیشی مرا برد به دهه ی هفتاد و جمع چند نفره ای که با دوستانم داشتیم و انبوهی خاطره ی ریز و درشت؛ رضا، مهدی، سجاد و سعید. رفاقتمان از دوره ی راهنمایی شروع شد و به دوره ی دبیرستان کشید و پس از آن، تا حالا که مدت هاست از همه شان بی خبرم! شب و روزمان با هم می گذشت؛ خانواده هایمان...
-
بیدادِ بی خوابی
یکشنبه 30 شهریور 1399 04:55
دو ساعتی هست که بی خوابم. از این پهلو به آن پهلو شدن بی فایده بود وبی خوابی سرانجام مرا به این جا کشاند. و من می مانم و بیداد بی خوابی در این ایوان سرپوشیده ی متروک شب افتاده ست و در تالاب ِ من دیری ست که در خوابند آن نیلوفر آبی و ماهی ها، پرستوها... "مهدی اخوان ثالث"
-
پاییزِ زودرَس
دوشنبه 17 شهریور 1399 18:50
شنبه، پیش از ساعت هشت مدرسه بودم؛ خبر خاصی در کانال مدرسه نبود که برویم یا نه، بیش تر کنجکاو بودم که ببینم وضع چه طور است؟ دلم خیلی برای مدرسه تنگ شده بود. بیش تر بچه هایی که دم در مدرسه یا حیاط دیدم ماسک نزده بودند که از بچه های دوره ی اول متوسطه بودند. بچه های پایه های بالاتر تک و توک آمده بودند. توی راهروها بچه ها...
-
خان گرمز
دوشنبه 10 شهریور 1399 01:11
روی پشت بام دراز کشیده ام که بخوابم. باد خنکی می وزد و برگ های درخت توتِ داخل حیاط را تکان می دهد. ماه تقریبا کامل است و آسمان زیباست. امروز با محمد رفتیم طرف های کوه خان گرمز؛ منطقه ی حفاظت شده ای در غرب تویسرکان که قله اش تا دوردست ها دیده می شود. از جاده ی تویسرکان پیچیدیم ولاشجرد (ولاشگرد)، پیش رفتیم تا رسیدیم به...
-
سایه ی خنکی بر عطشِ جاویدانِ روحم...
یکشنبه 9 شهریور 1399 16:18
دیروز با محمد و سجاد رفتیم روستای پدریِ سجاد. از چشمه ی روستا که آب خوردیم، رفتیم مزرعه ی گل آفتابگردان که سجاد به آن ها "گول به ر ئه فتو" می گوید؛ نزدیک چیدنشان بود. دسته های بزرگ گنجشک خوش می گذراندند. سجاد با کلوخ آن ها را می تاراند. گفت از مترسک نمی ترسند. رفتیم باغ؛ انجیر و گردکان خوردیم و چنجه ی تازه و...
-
بهار در ژیورنی
جمعه 7 شهریور 1399 16:34
مردم هر روز میمیرن...؛ میدونی قبل از مُردن آخرین فکری که از ذهنشون میگذره، چیه؟ "هیچوقت فرصت رسیدن به اون چیزی رو که میخواستم نداشتم." از دیالوگ های اِدی (مورگان فریمن) در فیلم Million Dollar Baby- کلینت ایستوود، ۲۰۰۴. پ.ن: نقاشی با عنوان "بهار در ژیورنی"، کلود مونه، ۱۸۹۰.
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 5 شهریور 1399 14:39
"در زندگی زخم هایی هست ..."
-
چرنوبیل
دوشنبه 27 مرداد 1399 17:34
چرنوبیل - کریگ مازن، ۲۰۱۹ مینی سریال چرنوبیل، بر اساس جریان انفجار یکی از رآکتورهای نیروگاه هسته ای چرنوبیل در بخش اکراین از شوروی سابق، به سال ۱۹۸۶ ساخته شده است. سازندگان اثر سعی کرده اند همزمان به ابعاد مختلف ماجرا بپردازند؛ کاری که در یک سریال پنج قسمتی حدودا یک ساعته اصلا ساده نیست! استفاده ی درست از رنگ -اغلب...
-
صدای تبر...
دوشنبه 13 مرداد 1399 13:14
در این باغِ کوچک چرا چرا صدای تبر قطع نمیشود؟ چرا صدای افتادن؟ تا کی به سوگِ سروها بنشینیم؟ تا کی به سوگِ صنوبرها؟ در این باغِ کوچک مگر چند سروِ صنوبر هست که دندانِ برندهی تبر از شکستنشان سیر نمیشود؟ "منوچهر آتشی" پ.ن: طرح از کته کل ویتس بشنوید: If These Walls could speak از Clouds...
-
زندگی...
پنجشنبه 2 مرداد 1399 12:03
در محله ی قبلی مان، یک تعمیرگاه ماشین بود که اگرچه در و دیوارش سیاه بود و پر از آچار و وسایل مکانیکی، اما پشت شیشه های رو به خیابانش پر از گلدان های کاکتوس قشنگ قد و نیم قد بود. کوچه ی رو به رویی مان پیرمردی بود که یک کیسه ی پلاستیکی برمی داشت و زباله های کوچه و خیابان را در آن جمع می کرد. در خیابان اصلی، یک عکاسی هست...
-
سکوتِ آدمی
شنبه 28 تیر 1399 11:38
سکوتِ آب میتواند خشکی باشد و فریادِ عطش؛ سکوتِ گندم میتواند گرسنگی باشد و غریوِ پیروزمندِ قحط؛ همچنان که سکوتِ آفتاب ظلمات است ــ اما سکوتِ آدمی فقدانِ جهان و خداست غریو را تصویر کن! "احمد شاملو"
-
نفس تنگی
چهارشنبه 25 تیر 1399 13:05
" شما ده نفر شورشی دارید. دوتا رو میکشید؛ حالا چند تا شورشی باقی میمونه؟ هشت؟ اشتباهه! دو نفری که کشتید، هرکدوم شش تا برادر یا دوست داشتن که مردّد بودن برای پیوستن به شورش،... ولی وقتی شما دوستشون رو میکشید، براشون تصمیم گرفته اید." از دیالوگ های فیلم "ماشین جنگی"، دیوید مشید،۲۰۱۷.
-
ارزیابی شتابزده - ۴
دوشنبه 23 تیر 1399 18:10
٭ طلا - پرویز شهبازی، ۱۳۹۷. امتیاز: ۲ از ۵. یک فیلمنامه ی ضعیف که در آن هم داستان می لنگد و هم شخصیت ها تعریف شده نیستند؛ پس اعمالشان برای مخاطب باورپذیر نمی نماید! واقعا حذف کردن برخی از سکانس ها یا حتی نقش ها، چه تاثیری روی داستان می گذاشت؟...