-
رقص
یکشنبه 14 خرداد 1402 18:29
برگ عیش و جام و چنگ اگرچه نیست رقص و مستی و ترانه با من است ... "هوشنگ ابتهاج"
-
ارزیابی شتابزده - ۳۳
شنبه 30 اردیبهشت 1402 21:29
قصیده گاو سفید - بهتاش صناعی ها، مریم مقدم، ۱۳۹۸ امتیاز: ۴/۲۵ از ۵ به مینا که شوهرش به خاطر قتل عمد قصاص شده است، خبر می دهند که شوهرش بی گناه بوده است... فیلم با داستانی نو و گیرا، بازی های خوب و ریتم مناسب، فضاهای تازه ای در سینمای ما خلق می کند. سکونِ فیلم، دوست داشتنی و متناسب با روایت آن است. پ.ن: اگرچه فیلم...
-
با لبای بسته فریاد می کنه ...
جمعه 29 اردیبهشت 1402 21:17
سارهایی که از درختها میپرند درختهایی که دار میشوند دهانهایی که کج میشوند زبانهایی که لالمانی میگیرند... "محمد مختاری"
-
نگاهی به سریال "پوست شیر"
چهارشنبه 6 اردیبهشت 1402 10:19
سریال پوست شیر به پایان رسید بی آن که به شکل درستی پاسخگوی انبوهی از پرسش های مخاطبانش باشد. در طول سریال برای یافتن کوچکترین سرنخ ها، مخاطب درگیر جزئیات فراوانی بود، اما وقتی نوبت به پاسخگویی رسید، وقایع سرعت گرفت و خبری از پرداختن به جزئیات نبود. داستانی پر از جزئیات و معما، با پیدا شدن قاتل، از فرم اولیه اش فاصله...
-
جیران در کاخ گلستان
پنجشنبه 10 فروردین 1402 09:57
از همان روز اولی که به عنوان راهنمای افتخاری در کاخ گلستان مشغول شدم، بازدیدکننده ها درباره ی سریال "جیران" می پرسیدند؛ سریالی که کاخ گلستان از لوکیشن های اصلی آن بود. من که اصلا سریال را ندیده بودم، از آن موقع نشستم به تماشایش که حداقل بتوانم پاسخگوی پرسش های بازدیدکننده ها باشم! هفته ی پیش سریال به پایان...
-
شرحه شرحه بودن...
پنجشنبه 3 فروردین 1402 10:05
شرحِ سوختن درون آب شرحِ حلشدن درون خواب شرحِ یخزدن در آفتاب شرحِ کیفکردن از عذاب شرحِ شرحهشرحهبودن است آنچه بر بشر گذشته است "حسین صفا"
-
شبِ سال نو
دوشنبه 29 اسفند 1401 20:41
ساعت از هشت و نیم شب گذشته است و قرار است که من تا نُه در کاخ گلستان باشم. در طرح نوروزی مجموعه کاخ گلستان، به عنوان راهنما حضور دارم. امشب در کاخ شام خوردم!:) امیدوارم حال همه ی دوستان خوب باشد و سالِ پیش رو، سالی پر از لحظه های شاد برایتان باشد.
-
سرباز
چهارشنبه 24 اسفند 1401 13:04
در مترو، سرباز جوان جایش را به پیرمردی داد و خودش بقچه ی بزرگ و وسایل همراهش را در فضای پشتِ در گذاشت و نشست روی بقچه. سرباز نیروی هوایی بود؛ کمی بعد با فرچه ی سپیدی، پوتینش را برق انداخت، کتابی از کوله اش درآورد و مشغول خواندن شد؛ این منظره زیبا نیست؟ برادرم ابراهیم هم وقتِ سربازی کتاب می خواند و تئاتر بازی می کرد؛...
-
ما؛ کاشفان کوچه های بن بستیم!
یکشنبه 21 اسفند 1401 19:35
مدرسه تق و لق است. تعدادی از بچه ها در حیاط مشغول فوتبالند و تعدادی هم سر کلاس یا توی راهروها هستند. دانش آموزان این مدرسه اغلب دم عید سر کار می روند؛ فروشندگی، خیاطی، کار ساختمانی. همین که وارد دفتر عباس آقا، مدیر مدرسه می شوم، می گوید دانش آموزانتان نیامده اند، فقط یک دانش آموز یازدهمی با شما کار دارد. می روم سمت...
-
تماشاگه
دوشنبه 8 اسفند 1401 14:36
دشت آرام بود؛ تنها گاهی صدای دسته ای کبک می آمد. بر کناره ی گاماسیاب ایستاده بودم و به آب خیره شده بودم. دوبیتی های خیام در سرم می چرخید. هوا سرد بود. دلم ماندن در آنجا را می خواست؛ بر کناره ی گاماسیاب. در جوار برف. " این سبزه که امروز تماشاگه ماست تا سبزه ی خاک ما تماشاگه کیست..." گاماسیاب
-
زخم
پنجشنبه 27 بهمن 1401 11:01
پاییز، برای اولیای بچه های دهم جلسه گذاشتم. قدری من صحبت کردم و مابقی را پدر و مادرها از مشکلات و مسائل بچه ها گفتند. صحبت ها که تمام شد، گفتم اگر موردی هست که نمی خواهید در جمع بیان کنید، جداگانه بعد از جلسه مطرح کنید. چند نفری ماندند. آخری شان مادری بود که پسرش نمرات متوسطی داشت. آن قدر ماند تا همه رفتند....
-
سیگار
سهشنبه 27 دی 1401 11:50
توی اتوبوس اصفهان به تهران هستم. هوا ابری ست و روی کوه ها برف نشسته است. دیروز آخرین امتحان پایان ترم را دادم. دوتا از درس ها هم پروژه محور هستند که باید طی روزهای آینده تکمیل کنم و برای اساتید بفرستم. دیشب آخرین شبی بود که کنار بچه های خوابگاه بودم. این بار دو شب اصفهان ماندم. بعد از ظهر با امین و احسان رفتیم تخت...
-
شب با روز یکسان است...
شنبه 17 دی 1401 12:24
چه می گویی که بیگه شد، سحر شد، بامداد آمد؟ فریبت می دهد، بر آسمان این سرخی بعد از سحرگه نیست حریفا! گوش سرما برده است این، یادگار سیلی سرد زمستان است و قندیل سپهر تنگ میدان، مرده یا زنده به تابوت ستبر ظلمت نه توی مرگ اندود، پنهان است حریفا رو چراغ باده را بفروز، شب با روز یکسان است... برشی از "زمستان "؛...
-
شب چله
چهارشنبه 30 آذر 1401 17:49
شب چله دوستان شادباش! به امید روزهای خوش برای میهن...
-
شب پرستاره
دوشنبه 2 آبان 1401 21:30
دیشب، دومین شبی بود که در خوابگاه دانشجویی گذراندم. خوابگاه در محله ای قدیمی در غرب مسجد جامع اصفهان قرار گرفته است. یک نانوایی با سقفی طاقی نزدیکش هست که نان های خوش مزه ای می پزد. برای رسیدن به خیابان اصلی هم، باید از زیر طاق بازارچه ها گذشت که حس و حال خوبی دارد. تا اصفهان را با یکی از همکلاسی ها به نام هادی رفتیم؛...
-
وطن...
یکشنبه 3 مهر 1401 11:45
بیا ای دوست اینجا در وطن باش شریک رنج و شادی های من باش زنان اینجا چو شیر شرزه کوشند اگر مردی بیا این جا و زن باش "شفیعی کدکنی"
-
داغداران...
یکشنبه 27 شهریور 1401 13:39
باش تا نفرینِ دوزخ از تو چه سازد، که مادرانِ سیاهپوش ــ داغدارانِ زیباترین فرزندانِ آفتاب و باد ــ هنوز از سجّادهها سَر برنگرفتهاند! "شاملو"
-
خلوت کریم خانی
پنجشنبه 24 شهریور 1401 22:35
خلوت کریم خانی (جلو خان)، ایوانی دو بَر و سرپوشیده در ضلع شمالی کاخ گلستان است. در این ایوان، حوضی جوشی قرار دارد که در گذشته آب قنات شاهی از آن می جوشیده است و باغِ کاخ را آبیاری می کرده است. همچنین، سنگ قبر ناصرالدین شاه( که از مقبره اش در شاه عبدالعظیم به اینجا آورده شده است) و تختی سنگی در آن قرار دارد. در دوره ی...
-
یک پارچ آب یخ
پنجشنبه 17 شهریور 1401 21:30
خریدهای پدر را با هیراد انجام دادیم و بردیم خانه شان. از در که وارد شدیم، بوی خوش مزه ای پیچیده بود! گفتم:" بوی آبگوشته؟" مادر گفت:"بله" پیدا بود از صبح زود بار گذاشته است و حسابی جا افتاه است. گفتم:"عجب عطری..." هیراد گفت:"تو که وقتی بچه بودی از آبگوشت بدت می آمده؟"...
-
تالار ظروف و عمارت الماس
شنبه 12 شهریور 1401 19:35
تالار ظروف در تالار ظروف که مجموعه ای از ظرف های اهدایی به پادشاهان قاجار است، ظرف های زراندودی که ملکه ویکتوریا به ناصرالدین شاه اهدا کرده است، برای بازدیدکننده ها بسیار جذّاب بود. بازدیدکننده هایی که بیشترشان خانم بودند. بسیاری، این تالار را شاید راهرویی بیش نمی دانستند که ویترین هایی پر از ظرف در دو طرفش دارد؛ اما...
-
در ایوانِ مرمر
دوشنبه 7 شهریور 1401 22:12
پنجشنبه ی پیش در "ایوان مرمر" بودم. ایوان مرمر قدیمی ترین بخش کاخ گلستان است و معمولا نخستین جایی ست که بازدیدکننده ها از آن بازدید می کنند؛ به واسطه ی تخت مرمری که به دستور فتحعلی شاه قاجار ساخته شده است و در آن نصب شده است، بدین نام معروف است. فتحعلی شاه، شیفته ی زیورآلات و زرق و برق بود و خود را به هر...
-
این منم؛ یک راهنمای موزه!
یکشنبه 30 مرداد 1401 11:03
دیروز نخستین تجربه ی من به عنوان راهنمای موزه بود. حدود یک ماه پیش به کاخ موزه گلستان درخواست کارآموزی دادم و بالاخره از دیروز کارتم صادر شد. رئیس بخش موزه ها مرا به عنوان راهنما به موزه "حوضخانه" فرستاد؛ حوضخانه معمولا جایی خنک در کنار حوض است برای خوشگذرانی؛ اینجا اما سالنی کوچک در بخش شمالی کاخ است که...
-
خورشید شب
پنجشنبه 27 مرداد 1401 17:55
شنبه گذشته در افتتاحیه نمایشگاه «خورشید شب» در کاخ موزه گلستان شرکت کردم. این نمایشگاه ، شامل مجموعه آثاری از این کاخ موزه است که به ماه محرم می پردازد. آثاری چون تابلوهای نقاشی، نقاشی های پشت شیشه، کتاب ها و نسخه های خطی، وسایل شبیه خوانی، عَلم های عزاداری و ... . پیش از بازدید، در ایوان «شمس العماره»، کَرنانوازانی...
-
بهشت من جنگل شوکران هاست...
چهارشنبه 12 مرداد 1401 22:15
بنویس اکنون کجاست رؤیامان کجاست؟ کجاست بندبند استخوانهامان کجاست؟ کجاست حرفهای گمشده که میخواست گوش دنیا را کر کند؟ " محمّد مختاری" چند وقتی ست که با تعدادی از همکلاسی های دانشگاه، در اینستاگرام صفحه ای را راه اندازی کرده ایم به نام "میرانا"؛ میرانا به معنای میراث مانا، قرار است به میراث ملموس و...
-
ما درس سحر در ره میخانه نهادیم...
دوشنبه 20 تیر 1401 12:34
ترم دوم دانشگاه هم تمام شد و حالا منتظر نمراتمان هستیم! ترم سختی بود در مجموع. جذاب ترین درس این ترم، "روش های نوین نمایش اشیا در موزه" بود که با دکتر صدرالدین طاهری داشتیم؛ استاد بیشتر به بحث نشانه شناسی پرداخت و همین باعث شد مطالعات پراکنده ام در این زمینه تا حدودی به نظم برسد. دکتر طاهری استادی منظم،...
-
شب
یکشنبه 15 خرداد 1401 00:53
هر حکایت دارد آغازی و انجامی جز حدیث رنج انسان غربت انسان آه! گویی هرگز این غمگین حکایت را هر چه باشد، نهایت نیست... "مهدی اخوان ثالث"
-
که صفای خط از صفای دل است...
جمعه 13 خرداد 1401 01:43
در خنکای پشت بام دراز کشیده ام. نسیم خنکی می وزد. آسمان فراخ است و آبی. دیشب را با رامین، پشت بام خوابیدیم. تک و توک ستاره ها سو سو می زدند. از دوردست صدای پارس سگ می آمد. کمی دورتر هم نسیم، صدای پایکوبی را با خودش می آَورد. چهارشنبه با سجاد رفتیم کلاس خطی که می رود. در همان تهران و پیش از سفر، قرارش را گذاشته بودیم....
-
ای بسا آرزو که خاک شده...
دوشنبه 12 اردیبهشت 1401 08:34
در اتاقی خالی، در انتهای راهروی زیرزمینِ مدرسه، تنها پای لپ تاپم. استاد، بی آن که اطلاع دهد، کلاس را نیامده است. از وقتی مدارس حضوری شدند، با هماهنگی مدرسه، کلاس ها را جا به جا کردم و کلاس های غیرحضوری دانشگاه را از مدرسه شرکت کردم؛ در همین اتاق. روزهای اول خیلی سخت بود و مدام دوندگی بود، اما با تعطیل شدن بچه های...
-
میان ماندن و رفتن، حکایتی کردیم....
چهارشنبه 24 فروردین 1401 22:21
چه کنم تا که دلافسردگیات از میان برخیزد؟ نَفَسِ گرمِ گوزنِ کوهی چه تواند کردن سردی برفِ شبانگاهان را که پَرافشانده به دشت و دامن؟ "شفیعیکدکنی" ٭عنوان از شاملو
-
Bang Bang
سهشنبه 23 فروردین 1401 19:35
اجرایی از ترانه ی Bang Bang، از فیلم "بیل را بکش"تارانتینو. اصل ترانه از نانسی سیناترا