-
برای «شیرکو بی که س»، که چراغ زندگانی اش در غربت خاموش شد...
دوشنبه 4 آبان 1394 07:11
"برای غریبی ام، مرا با ماهیگیر تنهای دریا مقایسه مکن. ماهی می پرد. دیر یا زود، ماهیگیر دیگری برای میهمانی پیشش می آید، یا او به آبادانی می رسد. اما من برای خود... تنها خود برای خود... جزیره ی کوچک و بزرگم. دریا هر اندازه دست کشید و تور موجش را گسترد، باز به غربت من نرسید...." 1 1.آزادی، این واژه ی بی آبرو/...
-
مرثیه ای برای یک هنر
دوشنبه 4 آبان 1394 07:08
بهرام بیضایی در بخش نقالی از کتاب «نمایش در ایران» اش، یادآور می شود که در مجلس رستم و سهراب ، به صحنه ی ضربت خوردن پسر توسط پدر که می رسید، جماعت را حالی دیگر دست می داد...، بسیاری گریه می کردند و برخی از مجلس خارج می شدند تا خبر مرگ سهراب را نشنوند؛ حتی عده ای پیش می آمدند و با خواهش و التماس، و یا حتی پیشکشی ِ قدری...
-
در احوال شیخنا و مولانا، «عباس کیارستمی»
دوشنبه 4 آبان 1394 07:04
در احوال شیخنا و مولانا، «عباس کیارستمی » سید ابراهیم نبوی آن ناجی اطفال صغیر، آن خالق افلام بی نظیر، آن برنده انواع جایزه، آن کاندیدای هر مسابقه، آن قبله سینمای منورالفکر، آن عارف دائم الذکر، آن یاور یتیمان و ابن السبیل،... شیخنا و مولانا و تدنا، شیخ عباس کیارستمی –رضی الله عنه – متفاوت با این و آن بود و دایم در...
-
ونسان ون گوگ؛ شاعر رنگ ها
دوشنبه 4 آبان 1394 06:59
بخشی از پرتره ی ون گوگ، اثر تولوز لوترک، ۱۸۸۷ «هرچه بادا باد! دوباره صعود خواهم کرد؛ دوباره مدادم را که در اثر یأس به زمین گذاشته ام، برخواهم داشت و با طراحی آرامش خواهم یافت.» ونسان ون گوگ، ۲۴ سپتامبر ۱۸۸۰ ( طرح های ون گوگ، اوروان اویتر، ترجمه ی پرویز رضایی، انتشارات توس، چاپ نخست: ۱۳۷۶) آنچه در نقاشی های ون گوگ بیش...
-
دو شعر از «لطیف هلمت»
دوشنبه 4 آبان 1394 06:54
لطیف محمود برزنجی، مشهور به لطیف هلمت – متولد 1947 کفری ِ کرکوک، کردستان عراق اعلامیه طوفان ها تبر های زنگ زده شان را بر زمین می اندازند! (نرگسی می خواهد بروید) تفنگ ها همه خاموش! (کودکی می خواهد بخوابد) دیکتاتورها سراپا گوش! (شاعری می خواهد شعر بخواند) آنکه نمی تواند گلی بر گیسوان معشوقش باشد هرگز نمی تواند خاری شود...
-
نگاهی به رمان «تریو تهران» نوشته ی رضیه انصاری
یکشنبه 3 آبان 1394 07:25
ماه هاست نامت شده دعای بی وقتی من... (از متن کتاب) «تریو تهران»، داستان سه زن در سه مقطع تاریخی ست: عالیه ، منیژه و سالومه ، که در سه بخش به نام آن ها تدوین شده است. لوکیشن اصلی تهران است – هرچند داستان عالیه عمدتاً در غربت می گذرد. آن چه که رضیه انصاری در قالب این سه بخش سعی در به تصویر کشیدن آن دارد، بیش از هرچیز...
-
مرگ مادری که دختر نداشت...
یکشنبه 3 آبان 1394 07:22
دیروز در مراسم خاکسپاری عزیز از دست رفته ای، شهرستان بودیم...؛ عجیب است که پدیده ی «مرگ» ما را اینچنین دور هم جمع می کند! دیروز وقتی گریه ی جماعت را دیدم، با خودم گفتم که چه زود بدی هایی را که در حقّ یکدیگر می کنیم فراموشمان می شود! .... عزیز از دست رفته، مادری بود؛ جوان که بود، شیرزنی بود برای خودش – همه فن حریف....
-
جهار راه
یکشنبه 3 آبان 1394 07:20
سر چهار راه، منتظر سرویس مدرسه بودم.... صبح بود. هنوز چراغ های راهنمایی روشن بودند. مردی ناگهان رفت وسط چهار راه و بلند فریاد کشید: "تو کی هستی؟! من کی هستم؟!" به دور و برم نگاه کردم، مخاطب اش که بود؟ اول صبح بود و مردم عجله داشتند برای رسیدن به سر کارهاشان. انگار کسی متوجه او نبود! رو به دختر جوانی که از...
-
«دالان سبز» و چند نکته
یکشنبه 3 آبان 1394 07:18
دالان سبز یکی از آثار درخشان سینما در دهه ی 1990 است؛ این فیلم، دومین فیلم فرانک دارابونت ، کارگردان فرار از شاوشنگ است. قدرت فیلم بیش از هرچیز، مدیون فیلمنامه ی محکم آن است. فیلمنامه ای که از روی کتابی به همین نام از استیون کینگ اقتباس شده است. اما آن چه که باعث شد یاد این فیلم بیافتم، تم ِ اصلی آن است که درباره ی...
-
ساقی بیا که یار ز رخ پرده برگرفت...
یکشنبه 3 آبان 1394 07:15
یک روز دیگر هم از ماه رمضان گذشت...؛ دوباره همان حسّ و حال عجیبِ دمِ افطار؛ باید تجربه کرده باشی تا بفهمی آن حال را. حظّ غریبی دارد.... قبل از افطار اما، جای چیزی انگار کم است؛ ربّنای استاد شجریان؛ چندسالی ست پخش نمی شود؛ همدم سال های سالمان دمِ افطار. از کودکی در خاطرمان مانده. چه صدای گرمی دارد استاد.... اما، چه سخت...
-
دنیای بی مرز...
یکشنبه 3 آبان 1394 07:10
از گفت و گوی زاون قوکاسیان با بهرام بیضایی (انتهای گفت و گو) زاون : و سوال آخر آقای بیضایی؛ چرا فیلم می سازید؟ بیضایی : فکرش را بکنید اگر فیلم نمی ساختم، زندگی آن ها که از راه جلوگیری از کار من زندگی می کنند چه قدر کسالت بار می شد. زاون : می دانم که این جواب واقعی شما نیست. بیضایی : من فیلم می سازم، همان طور که انسان...
-
دریغا...
یکشنبه 3 آبان 1394 07:07
دریغا فرهادِ هنرور را که در بازار ِ برده فروشان به چار سکّه ی مسین سودایش می کنند و شیرین و شاه با پوزخندی که چون دشنه ای در سینه ی عشق می نشیند از غرفه تماشایش می کنند .... دریغا فرهاد ساده دلا که تیشه و کوهش را به فریبی ستاندند و نامه و خامه اش به کف نهادند ورنه در شرمساری این کار و بار هیچ اگرنه دیگربار فرقش را به...
-
چخوف ، و این روزهای من!
یکشنبه 3 آبان 1394 07:04
در این روزهای پر از دغدغه ام، فراغتی اگر پیش می آمد، همدم چخوف می شدم و یک لیوان چای تازه دم! .... عجب نویسنده ای ست چخوف! داستان هایش به دلت می نشیند. کاراکترهای قصه هایش را غریبه نمی دانی؛ زود با آن ها جوش می خوری! رئالیسم جذابی دارد؛ طنز ظریفی را در رئالیسم اش حل کرده که جذابیت آن را بیشتر کرده است. در فضاسازی های...
-
نگاهی به انیمیشن «رالف خرابکار»
یکشنبه 3 آبان 1394 07:01
بازی هیچ گاه تمام نمی شود..! بعد از انیمیشن داستان اسباب بازی ، که مخاطب را به دنیای ظاهراً ساکن ِ اسباب بازی ها می برد، این بار در «رالفِ خرابکار»، مخاطب به دنیای بازی های رایانه ای گام می نهد و داستان از زاویه ی دید شخصیت های این بازی ها تعریف می شود. فیلم بیش از هرچیز، جذابیت اش را مدیون ایده ی اولیه اش می باشد؛بَد...
-
سوته دلان
یکشنبه 3 آبان 1394 06:58
بخشی از تک گویی مجید (بهروز وثوقی) در انتهای فیلم سوته دلان، اثر زنده یاد علی حاتمی "... چلّه ی زمستون ما رو برده سالن تابستونی، اونم فیلم آرشین مالالان، می گم آخه اگه فیلمه پس آرتیستش کو؟ دختره کو؟ رئیس دزده کو؟ می گه موزیکاله، می گم نامسلمون پس چرا دم ِ در نوشتی بزن بزن، می گه موزیکال یعنی همین، از اول تا آخرش...
-
برزیل 2014
شنبه 2 آبان 1394 20:56
همین که صعود ایران به جام جهانی ِ 2014 مسلّم می شود، پنجره را رو به کوچه باز می کنم و سرم را بیرون می برم. انگار می خواهم شادی ِ مردم را تماشاگر باشم؛ در کوچه، بچه ها در حال آماده کردن بساط شامانی اند. یکی شان ضبط صوت بزرگی را توی حیاط آورده و صدایش را بلند کرده، دوستانش کم کم در حال جمع شدن اند. شهر هنوز آرام است،...
-
امروز رسما پدر شدم!
شنبه 2 آبان 1394 20:52
بیمارستان پیامبران؛ ساعت 11:15 نامش؟ هیراد ...؛ به معنی «خوش رو»، و این اسم چه بهش می آید! دوستش دارم، خیلی زیاد! .... خدایا کمکم کن پدر خوبی برایش باشم! ۱۹ خرداد ۹۲
-
نگاهی به فیلم «زندگی پی»
شنبه 2 آبان 1394 20:50
رو به آن وسعت بی واژه... فیلم با تصاویری از یک باغ وحش ( در اصل باغ گیاه شناسی ) آغاز می شود؛ موسیقی ای ملایم و تیتراژی هماهنگ با تصاویر. کارگردان از همان ابتدا نگرش خود را نسبت به داستانی که در پی ِ بیان آن است نمایان می سازد؛آنگ لیاگرچه فیلمی با پس زمینه های فلسفی – عرفانی می سازد، اما نگرش اش به داستان، عاطفی ، یا...
-
جاودانه فروغ...
شنبه 2 آبان 1394 20:49
" به یاد آر که زندگی من باد است و چشمانم دیگر نیکویی را نخواهد دید و چشم کسی که مرا می بیند، دیگر به من نخواهد نگریست و چشمانت برای من نگاه خواهد کرد و من نخواهم بود ." عهد عتیق – کتاب ایوب – باب هشتم ( از گفتار فیلم «خانه سیاه است» ) حالا چند سال از آن غروب بهاری گذشته است؟... از آن غروب که من و بیوک مصطفوی...
-
کوتاه درباره ی کتاب سیاه، خاکستری، سپید
شنبه 2 آبان 1394 20:47
کتاب سیاه، خاکستری، سپید ،مجموعه ای ست از سی داستان کوتاه از سی نویسنده ی خارجی که کار ترجمه و تدوین اش را رضا نجفی انجام داده است. مترجم، داستان ها را تحت سه مجموعه ی سیاه: ترسناک، خاکستری: تراژدی و سپید: طنز، دسته بندی کرده است . او در مقدمه ی کتاب، هدف اش را از این تقسیم بندی، کارایی داشتن کتاب برای مباحث آموزشی...
-
به مناسبت روز پدر
شنبه 2 آبان 1394 20:44
ساعاتی دیگر به دیدنت خواهم آمد، با کادویی کوچک! .... یک غروب تابستانی بود.مادر،خانه را آب و جارو کرده و چایی اش مثل همیشه براه بود.من در حیاط نشسته و آسمان را نگاه می کردم. خانه مان درخت انگور بزرگی داشت که حیاط را سایه می انداخت. تمام محل طعم این درخت را چشیده بودند؛ از غوره تا برگ و انگورش را. و حالا برگ هایش را می...
-
رومئو و ژولیت
شنبه 2 آبان 1394 20:40
از «رومئو و ژولیت» - ویلیام شکسپیر (پرده ی دوم، مجلس دوم،باغ کپیولت) .... ژولیت: چگونه بدینجای درآمده ای؟ و از کجای؟ به من بگوی باروهای باغ بلندند، و بَر شدن را دُشخوار، و مسلخ تو خواهد شد، نظر بدان کسی که تویی، اگر هرآینه کسی از پیوندان من اینجا تو را بیابد. رومئو: با بالهای سبکوار عشق، از فراز این باروها پرواز کرده...
-
نگاهی به فیلم «برف روی کاج ها»
شنبه 2 آبان 1394 20:38
تردیدهای «رویا»... پیمان معادی موفق می شود در برف روی کاج ها کاراکتری به یاد ماندنی را از یک زن طبقه ی متوسط ارایه دهد؛ رویا، با بازی مهناز افشار، معلم پیانویی جا افتاده است؛ تماشاگر با او و کارهای روزانه اش همراه می شود تا ضمن شناختن اش، با کاراکترش همذات پنداری کند. او بیش از آن که حواس اش به خودش باشد، در قید و بند...
-
نگاهی به انیمیشن «هتل ترانسیلوانیا»
شنبه 2 آبان 1394 20:34
" ما فقط یک بار 121 سالمون می شه !" از دیالوگ های فیلم هتل ترانسیلوانیا فیلم فوق العاده ای نیست، اما استانداردهای لازم برای جذب مخاطب را داراست؛ دنیای انیمیشن دست سازندگان فیلم را باز گذاشته است تا از دراکولای خون آشام چهره ی تلطیف شده ای بسازند؛ دراکولایی که از آدم ها فراری ست...! دراکولای هتل...
-
کدام نقد؟! کدام منتقد؟!
شنبه 2 آبان 1394 20:31
یکی از دوستان نقل می کرد که در جایی، به طور اتفاقی زنده یاد «قیصر امین پور» را می بیند و آن بزرگوار به عنوان تنها نصیحت به دوست ما می فرماید که:"بخوان و بخوان..." وقتی نقدهای برخی از نویسندگان سینمایی را در مطبوعات، و نیز در تلویزیون می بینم، این سووال برایم پیش می آید که به راستی ایشان چه قدر «می خوانند» و...
-
به مناسبت روز زن
شنبه 2 آبان 1394 20:28
1.از طلا نیست گوشواره ی من نخ ابریشمی ست در گوشم از طلا نیست گوشواره ی من نخ ابریشمی ست در گوشم مادرم ناله ای ست قاجاری که به یادش شلیته می پوشم عشق مردان ما پلنگی بود دل شان صخره های سنگی بود من به یاد زنان طایفه ام چای تلخ غزال می نوشم شهر من زیر ریل ها له شد اختراع قطار تاوان داشت آن قدر بی نشان شدم که شده ست...
-
یادگار خنده های سنگلج...
شنبه 2 آبان 1394 20:26
«سعدی افشار» هم رفت...؛ چه قدر از این رفتن ها باید پیش بیاید تا ما را از خواب غفلت بیدار کند؟! چرا باید تاریخ ما سرشار از این «تلخ رفتن ها» باشد...؟ چرا این گونه از میراثمان پاسداری می کنیم؟ در کدام خاک این گونه با سرمایه های فرهنگی شان برخورد می شود که با او شد؟... که دست هایش تنگ باشد،... همچون دلش که همیشه تنگ...
-
پند
شنبه 2 آبان 1394 20:23
چیزهای بسیاری هستند که می پوسند، فراموش می شوند و می میرند مثل: تاج، عصای مرصّع و تخت سلطنت چیزهایی هم هستند که نه می پوسند نه فراموش می شوند و نه می میرند مثل: کلاه و عصا و کفش های «چارلی چاپلین» "شیرکو بیکس" ۱۹ فروردین ۹۲
-
لطفا این فیلم ها را نمایش ندهید!
شنبه 2 آبان 1394 20:21
نمی دانم چرا تلویزیون ما روی نمایش فیلم هایی اصرار دارد که در هنگام پخش،از کم تا بیش ِ آن را حذف کند؟! نمونه های اخیرترش در همین عیدنوروز اتفاق افتاد؛ جایی که «جانگوی رها از بندِ» کوئنتین تارانتینو تا آن حد حذفیات داشت یا «یه حبّه قند» رضامیرکریمی...؛ظاهراًمشکل فقط فیلم های خارجی نیست و فرنگی و داخلی نمی شناسد! مسأله...
-
کوتاه درباره ی کتاب «بادبادک باز»، نوشته ی خالد حسینی
شنبه 2 آبان 1394 20:13
از ترس، به سوی رستگاری وقتی «بادبادک باز» را می خوانیدخیلی زود درمی یابید که چرا این رمان به فیلم تبدیل شده است...؛ ذره ذره ی حرکات و رویدادها با جزییات کامل به «تصویر» کشیده می شوند؛ رمان به غایت تصویری است؛ شما می توانید در ذهنتان سکانس هایش را بسازید، میزانسن و دکوپاژ کنید، فید کنید، دیالوگ ها را در پس زمینه ی...