-
به یاد«شجاع دل»
چهارشنبه 27 آبان 1394 08:36
«شجاع دل»، فیلمنامه ای با ساختاری محکم دارد که جغرافیا عنصر مهمی در آن است؛ جغرافیایی که زمینه های قهرمان پروری را مهیا می کند. اسکاتلندی که فیلم به تصویر می کشد، سرزمینی بکر و زیباست. ویلیام والاس قهرمانی تصویر می شود که اعتماد به نفس از دست رفته ی اسکاتلندی ها را به آن ها باز می گرداند. قهرمانی از متن مردم که شعارش...
-
بخشی از فیلمنامه ی «دالان سبز»
چهارشنبه 27 آبان 1394 08:31
∆ داخلی - بلوک E- شب جان کافی آرام در سلولش نشسته، یک شب تاب به تنهایی دور انگشتش می چرخد. پل و افرادش می آیند.حشره ای پرواز می کند و از پنجره ی کوچک سلول کافی خارج می شود. کافی : سلام رئیس. پل : سلام جان. بروتال قفل درِ سلول را باز می کند. پل داخل می شود. پل : فکر کنم بدونی برای چی اومدیم. دو روز دیگه است. برای شام...
-
سمفونی کتاب، چای و کوه
چهارشنبه 27 آبان 1394 08:27
«فرهنگ، بدون یک داستانگویی صادقانه و قدرتمند نمی تواند شکوفا شود. وقتی جامعه پیوسته مخاطب شبه داستان های ظاهر فریب و توخالی قرار می گیرد، دچار زوال و ضعف می شود. ما نیازمند هجویه ها و تراژدی های راستینیم، درام ها و کمدی هایی که زوایای تاریک روح بشر و جامعه ی انسانی را روشن کنند.» داستان، رابرت مک کی، ترجمه ی محمد...
-
مثل نقاشی های رمانتیک
چهارشنبه 27 آبان 1394 08:25
دیروز هیراد تب بالایی داشت. تهران که بودیم مریض شد. بردیمش دکتر و حالش رو به بهبودی رفت. از دیروز به مرور حالش بد شد. نمی دانم از این است که خانه بند نمی شود، یا آن که من روز بیست و نهم بردمش بیرون که هوا سرد بود، یا چیز دیگر. به هر حال دیروز اصلا حوصله نداشت. بی قراری می کرد و یکسر شیر می خورد. سر شب تب اش بالا رفت....
-
توصیه هایی برای نوشتن
چهارشنبه 27 آبان 1394 08:22
دیروز در کارگاه قصه نویسی، استاد در مورد ریموند کارور صحبت کرد و از جمله توصیه هایی از او را در باره ی نوشتن خواند که مهم ترین هایش در ادامه می آید: ** واژگان را در جای خودشان به کار ببرید؛ تجسمی، دقیق و روشن. از ابهام در توصیفات بپرهیزید. ** از توصیفات شاعرانه یا صرفا ادبی بپرهیزید. (استثنا هم دارد) آنچه را در پی...
-
یک روز...
چهارشنبه 27 آبان 1394 08:19
یک روز، بلکه پنجاه سال دیگر موهای نوه ات را نوازش می کنی در ایوان پاییز و به شعرهای شاعری می اندیشی که در جوانی ات عاشق تو بود شاعری که اگر زنده بود هنوز هم می توانست موهای سپیدت را به نخستین برف زمستان تشبیه کند و در چین دور چشمانت حروف مقدس نقش شده بر کتیبه های کهن را بیابد... یک روز بلکه پنجاه سال دیگر ترانه ی من...
-
دلتنگی های نقاش خیابان چهل و هشتم
چهارشنبه 27 آبان 1394 07:37
نیکلسن گفت: « فقط به همین یه سوال جواب بده. آموزش و پرورش مورد علاقه ی منه. آخه، کار من تدریسه. برا همین می پرسم.» تدی گفت:« ببین... مطمئن نیستم که چه کارهایی می کردم، اما چیزی که یقین دارم کنار می ذاشتم، نحوه ی شروع تحصیل بچه هاست.» دست هایش را بر هم تا کرد، کمی فکر کرد و گفت:« فکر می کنم بچه ها رو دور هم جمع می کردم...
-
پرواز بر فراز آشیانه ی فاخته
چهارشنبه 27 آبان 1394 07:35
زنده باد جنون! پرواز بر فراز آشیانه ی فاخته، میلوش فورمن، ۱۹۷۵، آمریکا فیلم با ورود خودرویی به دشتی سرد و نیمه تاریک آغاز می شود. چراغ های خودرویی که حامل مک مورفی (جک نیکلسن) اند، تاریکی دشت را می شکافند. موسیقی یی با مایه های سرخ پوستی، و البته لحنی بداهه نوازانه، که رنگ و بوی طبیعت دارد، این صحنه را همراهی می کند،...
-
دیدار با دوست ندیده
چهارشنبه 27 آبان 1394 07:32
چه قدر خوب است که دوست ندیده ای را ببینی.. دیروز عصر بعد از مدت ها سری به موسسه ی کارنامه زدم. کارنامه ی دوره ی فیلمنامه نویسی ام را که در محضر آقای تقوایی گذرانده بودم گرفتم! بعد اش در کافی شاپ کوچک موسسه، آن دوست ندیده را دیدم. یک دوست وبلاگی که مدت هاست نوشته هایش را می خوانم. چه دیدار خوبی بود! همان طور که فکر می...
-
درباره ی فیلم «تک تیرانداز آمریکایی»
چهارشنبه 27 آبان 1394 07:26
«تک تیرانداز آمریکایی» در قالب روایت زندگانی یک تک تیرانداز واقعی آمریکایی که در جنگ عراق شرکت می کند، سعی دارد فقط یک فیلم بیوگرافی نباشد و به ابعاد دیگر حضور سربازان در جبهه های جنگ نیز بپردازد. فیلم به سرعت ما را با قهرمان فیلم آشنا می کند و سر راست داستان اش را پی می گیرد. لحظات پر کششی را خلق می کند و توانایی جذب...
-
راه عشق و حقیقت
جمعه 22 آبان 1394 09:41
از دیالوگ های فیلم «گاندی»، ریچارد آتن بورو گاندی (بن کینگزلی): « هر وقت که ناامید می شوم، یادم می آید که راه حقیقت و عشق همیشه برنده است. شاید این جا ظلم ها و کشتارهایی وجود داشته باشند و در دورانی شکست ناپذیر به نظر برسند، اما در انتها همیشه شکست می خورند. به این فکر کنید: همیشه.» ۹۳
-
حرمت نگه دار...
جمعه 22 آبان 1394 09:33
حرمت نگه دار دلم گلم که این اشک ، خون بهای عمر رفته من است میراث من! نه به قید قرعه نه به حکم عرف یک جا سند زده ام همه را به حرمت چشمانت به نام تو مهر و موم شده با آتش سیگار متبرک ملعون! کتیبه خوان خطوط قبایل دور این ؟ این سرگذشت کودکی است که به سرانگشت پا هرگز دستش به شاخه هیچ آرزویی نرسیده است هرشب گرسنه می خوابید...
-
خانه دختر
جمعه 22 آبان 1394 09:22
بکارت... فیلم بیشتر از هرچیز، وامدار ایده ی فیلمنامه اش می باشد. «بکارت»، دستمایه ی اصلی این فیلم است. موضوعی که در اجتماع ما تابو به حساب می آید. فیلم اما اگرچه در جاهایی تاثیرگزار می نماید، اما اتفاقا بیشترین ضربه را از همان فیلمنامه خورده است. ایده در این جا فقط در خدمت برانگیختن کنجکاوی و احساسات مخاطب قرار گرفته...
-
بهترین کار دنیا!
جمعه 22 آبان 1394 09:19
توی صف جشنواره ام الان، ساعت ۱۸:۴۵. صف از جلوی سینما آزادی شروع شده و من الان در خیابان بغل سینما، از ساختمان سینما هم آن طرف ترم! صف برای تماشای فیلم «اعترافات ذهن خطرناک من» از هومن سیدی است. خدا کند موفق به تماشای فیلم بشوم، و البته فیلم خوبی هم باشد. سانس فیلم ۱۹:۳۰ است و حدود بیست دقیقه ای می شود که توی صف ام....
-
چهارشنبه ۱۹ اردیبهشت
جمعه 22 آبان 1394 09:16
از جشنواره ی فیلم فجر «چهارشنبه ۱۹ اردیبهشت» را دیدم. اولین فیلم بلند وحید جلیلوند. این فیلم به نظرم شگفتی بزرگ این جشنواره است و نوید ظهور کارگردان بزرگی را می دهد. داستان که ساختاری اپیزودیک دارد، بسیار درگیر کننده است و بارها یه صورت مخاطبش سیلی می زند؛ رئالیسم فیلم فوق العاده گزنده است.داستانش به روز است و برآمده...
-
کوتاه درباره ی کتاب «خوبی خدا»
جمعه 22 آبان 1394 09:11
«خوبی خدا» مجموعه ای ست از نه داستان کوتاه از نویسندگان آمریکایی ، یا غیر آمریکایی مقیم آن کشور. داستان هایی که با سلیقه انتخاب شده اند، ساختار و چارچوب بندی محکمی دارند ، از ترجمه ی خوبی برخوردارند و خواندنشان لذت بخش است. می دانیم که ادبیات داستانی آمریکا، به ویژه پس از همینگوی، نمونه ی عالی ادبیات مدرن به شمار می...
-
جشن سده
جمعه 22 آبان 1394 09:09
سال ۸۲ بود به گمانم که با چند تا از دوستان در جشن سده شرکت کردیم. جشنی فوق العاده و خاطره انگیز! ایرانیان باستان، روز دهم بهمن را که در آن به گفته ی شاهنامه، هوشنگ از پادشاهان اساطیری ایران آتش را کشف می کند، جشن می گرفتند و آتش بزرگی برپا می داشتند. این آتش، نمادی ست از غلبه ی نور بر تاریکی. یکی جشن کرد آن شب و باده...
-
ژنرال
جمعه 22 آبان 1394 09:06
ژنرال، باستر کیتون، ۱۹۲۶ چه کسی باور می کند کسی که خود بازیگر فیلم های کمدی ست، در تمام فیلم هایش حتی یک بار هم لبخند نزده باشد؟! این، مشخصه ی اصلی کاراکتر باستر کیتون، کمدین بزرگ سینماست که او را لقب «مرد صورت سنگی» داده اند. کسی که شما را می خنداند، بی آن که خود بخندد، و این خود یکی از رازهای مهم ماندگاری آثار اوست....
-
آواز در باران
جمعه 22 آبان 1394 08:57
تمام دیشب را باران می بارید و من از سه به بعد بیداربودم... باران مرا به خاطرات دور و نزدیکم پرتاب می کند: به کتابی که در نوجوانی خواندم؛«اگر باران ببارد...»، که از عشق می گفت در بحبوحه ی جنگ... به روزی که با داوود، زیر بارش شدید باران، خیابان انقلاب را پیاده رفتیم تا او برای نامزدش کادو بخرد... به عصر سیزده به دری که...
-
توت فرنگی های وحشی
جمعه 22 آبان 1394 07:14
توت فرنگی های وحشی، اینگمار برگمن، ۱۹۵۷، سوئد ویکتور شوستروم، کسی که نقش پروفسور آیزاک را در این فیلم بازی می کند، خود از پایه گذاران سینمای سوئد در اوایل قرن پیش است. سینمایی که از همان ابتدا، توجه خود را به طبیعت، نور، و فرهنگ فولکلور مردم اسکاندیناوی نشان می دهد. عناصری که بعدها در فیلم های برگمن به اوج خود می...
-
جعبه ی مدادرنگی
جمعه 22 آبان 1394 07:11
کلاس چهارم ابتدایی بودم. جنگ تمام شده بود و سختی های بعدش تازه داشت خودش را نشان می داد. دوران رفاه خانواده به سر آمده و پدرم، دور از ما، در تهران کار می کرد. مادرم یک تنه جور مشکلات را به گرده می کشید. از طرف مدرسه نامم را برای مسابقات نقاشی فرستاده بودند. مسابقه در سطح شهرستان، و درکانون پرورش فکری برگزار می شد و من...
-
دربار ه ی فیلم «پزشک»، از فیلیپ اشتولزل
جمعه 22 آبان 1394 07:08
مغشوش! «پزشک» فیلمی آلمانی، درباره ی جوانی انگلیسی به نام راب(تام پین) است که در قرون وسطا، برای آموختن علم پزشکی به اصفهان و نزد ابوعلی سینا، بزرگترین پزشک آن دوران (قرن چهارم هجری در ایران) می رود. انگیزه ی اصلی من از تماشای فیلم، آگاهی از زاویه ی دید آن به شخص ابن سینا، به عنوان یکی از نوابغ تاریخ بشری، و البته نوع...
-
ضرب گیتار برقی...
جمعه 22 آبان 1394 07:04
هیچ چیز مثل گوش کردن به موسیقی راک، تحمل شلوغی مترو را برایم آسان نمی کند. میان این آدم های خسته، توی خودم می روم و گوش به موسیقی می سپارم، و چه خوب اگر موسیقی یی متناسب با حال و هوای این آدم ها هم به پستم بخورد. دست هایی که میله ها و دستگیره ها را چسبیده اند. جوان هایی که سرشان توی گوشی هایشان است. پسر و دخترهای...
-
دزدان دوچرخه
جمعه 22 آبان 1394 07:02
استیصال دزدان دوچرخه، ویتوریو دسیکا، ۱۹۴۸ ،ایتالیا در اوایل دهه ی چهل میلادی، مکتبی در سینمای ایتالیا به وجود آمد که اگرچه عمر کوتاهی داشت، اما تاثیر بسزایی بر سینمای پس از خود گذاشت؛ نیوریالیسم. با فروپاشی فاشیسم موسولینی و پایان گرفتن جنگ جهانی دوم، مصایب ناشی از آن ها در حال نشان دادن خود بود، و این همزمان بود با...
-
Ladi in red
جمعه 22 آبان 1394 06:59
Lady in red حکایت غریبی ست عشق، که حکایت نه و خود حکایت ساز است. باور از چارچوب فراتر نمی رود و عشق در باور نمی گنجد. نقل بوس و کنار نیست، که نقل بی خوابی و سرگشتگی ست، و مچاله شدن در اشک و هم پیاله شدن با فراق. همخوابگی با درد و انتظار، انتظار، انتظار... اینها ناخوداگاه به ذهنم آمد و دستم به نوشتن رفت، وقتی که یاد...
-
روانی
جمعه 22 آبان 1394 06:54
روانی، آلفرد هیچکاک، ۱۹۶۰ روانی، فیلمی ست که تقریبا واجد همه ی ویژگی های اصلی سینمای هیچکاک است. او فیلمسازی ست مولف که فیلم هایش در قالبی چند لایه، هم رضایت تماشاگر عام و هم تماشاگر خاص را برآورده می کنند. دلهره و تعلیق، از مولفه های اصلی سینمای اوست. همچنین فیلم هایش، اغلب طنزی ظریف را در بر دارند. درآثار او، عناصر...
-
ای بغض کهن مرا رها کن...
جمعه 22 آبان 1394 06:50
امروز فرصتی پیش آمد تا پیش از کارگاه قصه نویسی به دیدن یکی از دوستان قدیمی ام بروم. دوستی که سال هاست مقیم تهران شده و با برادرانش یک فست فود باز کرده اند. با او به ملاقات قدرت رفتیم. پسر عمه ام که در بیمارستان بستری ست. با موتور رفتیم، فست فود نزدیک بیمارستان است.این چندمین بار است که قدرت عمل می کند؟! قدرت غده ای در...
-
نیشتر
جمعه 22 آبان 1394 06:44
برای مرگ جوانم، برای ماندن پیر بگو چگونه کنم این شگفت را تفسیر زمین به دام گل و سبزه گیردم که بمان زمانه ام به گلو نیشتر زند که: بمیر (منوچهر آتشی) ۹۳
-
درباره ی «آذر، شهدخت، پرویز و دیگران»
پنجشنبه 21 آبان 1394 10:17
«آذر، شهدخت، پرویز و دیگران» قصه ی روانی دارد؛ مثل اغلب نوشته های مرجان شیرمحمدی. پیش تر،از او کتاب ِ«بعد از آن شب» را خوانده ام که داستان های خوبی دارد. قصه ی «آذر، شهدخت، ...» راویِ اول شخص دارد و به نظرم اولین مشکل ، از تبدیل چنین داستانی به فیلم، نشات می گیرد؛ حضور راوی در کجا، و تا کجا باید باشد؟ آیا راوی باید آن...
-
پدر
چهارشنبه 20 آبان 1394 13:32
چهل ساله به نظر می رسید. لاغراندام، با صورتی استخوانی و چشمانی بی رنگ. انتهای سبیل باریک اش در گونه هایش فرو رفته بود. پیراهنی چهارخانه پوشیده بود که کمربند اش، آنرا محکم به شلوار خاکی و کثیف اش رسانده بود. کفش ها هم خاکی بودند. - شما ببخشینش. به خدا، این چندمین باره که می آم مدرسه. از آقای نجفی بپرسین. - قبلا هم درسش...